کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاه جهان آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاه جهان آباد
لغتنامه دهخدا
شاه جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان . دارای 160 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پسته و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شاه جهان آباد
لغتنامه دهخدا
شاه جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . دارای 112 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن پسته و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شاه جهان آباد
لغتنامه دهخدا
شاه جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان . دارای 46 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شاه جهان آباد
لغتنامه دهخدا
شاه جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد. دارای 343 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
شاه جهان آباد
لغتنامه دهخدا
شاه جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ ) نام شهر دهلی است که در قرن هفدهم معروف گشت . (سرزمین هند ص 48 ، 117 ، 373). نام دهلی .(مجمل التواریخ گلستانه ص 3) (از لغت محلی شوشتر خطی ). لقب این شهر، دارالخلافه است . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
شاة
لغتنامه دهخدا
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
-
شاة
لغتنامه دهخدا
شاة. (ع اِ) گوسپند نر و ماده . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، شاه ، شیاه ، شِواه ، اشاوِه ، شَوی ْ، شیه ،و شیِّه و این سه قسم اخیر اسم جمعند. (اقرب الموارد). || و اصل شاة، شاهة است چه تصغیر آن شُوَیهَة و جمع شیاة آمده است . هاء برا...
-
علی شاه شاه عبدالعظیمی
لغتنامه دهخدا
علی شاه شاه عبدالعظیمی . [ ع َ هَِ شا ع َ دُل ْ ع َ ](اِخ ) وی در قرن 10 هَ . ق . میزیست و شعر نیز میگفت . برادرش میر هدایةاﷲ عظیم نیز از شعرا بود. ابیاتی از اشعار وی در تحفه ٔ سامی نقل شده است . (از الذریعه ٔ آقا بزرگ طهرانی ج 9 ص 759 از تحفه ٔ سامی...
-
طیب شاه
لغتنامه دهخدا
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) لقبش جلال الدین و نهمین پادشاه از ملوک شبانکاره است که از سال 664 تا 681 هَ . ق . در فارس فرمانروائی داشته است .
-
طیب شاه
لغتنامه دهخدا
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ملقب به امیر. از امرای عصر امیر پیر حسین چوپانی که با چند تن از همراهان دیگر وی مانند شمس الدین صاین قاضی سمنانی و امی زاده علی پیلتن یکباره از امیر پیرحسین گریخت وبملک اشرف که با امیر پیر حسین نبرد میکرد، پیوست . رجوع ...
-
غازی شاه
لغتنامه دهخدا
غازی شاه . (اِخ ) ملقب به اختیارالدین . از امرای بنگاله ٔ شرقی از سال 1349-1352 هَ . ق . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 276). و رجوع به اختیارالدین غازی شود.
-
گوپت شاه
لغتنامه دهخدا
گوپت شاه . [ پ َ ] (اِخ ) عنوان اغریرث پسر پشنگ برادر افراسیاب و پسرش (پسر اغریرث ) میباشد. رجوع به یسنا ج 1 تألیف پورداود ص 48، و گوپت در همین لغت نامه شود.
-
کی شاه
لغتنامه دهخدا
کی شاه . [ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) فردوسی در شاهنامه دو بار کیومرث را کی شاه خوانده است : سپه کرد و نزدیک او راه جست همی تخت و دیهیم کی شاه جست . (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 14).برفتند با سوکواری و دردز درگاه کی شاه برخاست گرد. (شاهنامه ایضاً ص 15).رجوع به «کی...
-
گوهر شاه
لغتنامه دهخدا
گوهر شاه . [ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) شاهزاده . || شاه ذات . (مؤید الفضلا). کسی که ذاتاً شاه بود، در صفت و بلندی و بزرگواری .