کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهی و گدائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غریب شاهی
لغتنامه دهخدا
غریب شاهی . [ غ َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 15 هزارگزی جنوب خاوری سارودئیه سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه قرار دارد. سکنه ٔ آن پنج تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
تاحسین شاهی
لغتنامه دهخدا
تاحسین شاهی . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
شاهی سرا
لغتنامه دهخدا
شاهی سرا. [س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان . دارای 105 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
مسیح شاهی
لغتنامه دهخدا
مسیح شاهی . [ م َ ح ِ ] (اِخ ) تیره ای از قسمت چرام که یکی از اقسام چهار بنیجه ٔ ایل جاکی کوه گیلویه ٔ فارس است . رجوع به چَرام شود.
-
ارده شاهی
لغتنامه دهخدا
ارده شاهی . [ اَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خرشوف . جناح الطیر. کنگر فرنگی .
-
اورنگ شاهی
لغتنامه دهخدا
اورنگ شاهی . [ اَ رَ گ ِ ] (اِمرکب ) نوعی ابریشم است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
برگ شاهی
لغتنامه دهخدا
برگ شاهی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 358 تن . آب آن از قنات ومحصول آن غلات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
ابراهیم قطب شاهی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم قطب شاهی . [ اِ م ِ ق ُ ] (اِخ ) چهارمین پادشاه از سلسله ٔ قطب شاهیان در غلکنده ٔ هندوستان . وی شیعی مذهب بوده است (957-989 هَ .ق .).
-
امام زاده شاهی
لغتنامه دهخدا
امام زاده شاهی . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) محلی است در دهستان اربعه از دهستان فیروزآباد. (از جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران ص 112).
-
جستوجو در متن
-
گدایی
لغتنامه دهخدا
گدایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص ) عمل گدا. کار گدا. دریوزه . (آنندراج ). ساسانیة. (دهار). کدیه . گدیه . بینوایی . تنگدستی . افلاس . درویشی . سؤال بکف . شحاذت . مسکنت . فقر. بی چیزی . سؤال آنکه عصا در دست گرفته گدائی کند و از مردمان سؤال نماید. هبنقع. ...
-
کاسر
لغتنامه دهخدا
کاسر. [ س َ ] (اِ) کاستر. انواع پست ماهوت چون شالکی . (دیوان نظام قاری معروف به شیخ البسه ص 203) : هر جامه بود لایق چیزی بدوختن کتان بدرز بخیه و کاسر شلال یافت . نظام قاری (دیوان ص 51).نیست جز اطلس و الباغ و میان تو کاسرپادشاهی که بهمسایه گدائی دارد....
-
ساغر شیرازی
لغتنامه دهخدا
ساغر شیرازی . [ غ َ رِ ] (اِخ ) شیخ محمد متخلص به ساغر. از شاعران قرن سیزدهم و معاصران و معاشران رضا قلیخان هدایت بود. پدرش شیخ مؤمن عرب خزاعه ساکن شیرازو مجتهد آن شهر بود. شیخ محمد نیز مرتبت پدر را دریافت و در مسجد جامع پیشوای مقتدیان بود و با وجود...
-
دریغ
لغتنامه دهخدا
دریغ. [ دِ/ دَ ] (اِ) افسوس و اندوه و دشوار و اندوه کردن بر تقصیرات گذشته . (از برهان ). افسوس و اندوه . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید کلمه ای است که در محل تأسف و تحسرگویند و بدین معنی با لفظ خوردن مستعمل است -انتهی .رنج و اندوه و آزار و پشیمانی و حسر...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ای ] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانه ٔ نکره بودن باشد و آن از انواع یاء مجهول است . شمس قیس رازی یای نکره را ذیل «حرف نکره » آورده و گوید: و آن یائی است ملینه که در آخر اسماء علامت نکره باشد، چنانکه اسبی خریدم . غلامی فروختم . (المعجم چ تهران...