کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاهد کردن
لغتنامه دهخدا
شاهد کردن . [ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاهد گرفتن . اقامه ٔ شهود برای امری کردن . || در عبارت ذیل از کتاب اسرار التوحید، معنی جشن کردن و طعامهای شاهد ترتیب دادن و خوان طعام نام نهادن و سور کردن و نظایر آن دارد : آن روز فام شیخ بگزاردند و کار عرس بساخت...
-
واژههای مشابه
-
شاهد ایزدخواستی
لغتنامه دهخدا
شاهد ایزدخواستی . [ هَِ دِ زَ ] (اِخ ) نام او آقامیرمحمد مؤمن و فرزند سید ابوالقاسم است . در قریه ٔ ایزدخواست از توابع فارس بدنیا آمد از سادات صحیح النسب بود و در شیراز تحصیل کرد. هدایت در مجمع الفصحاء مینویسد: در دوره ٔ جوانی با او دوستی داشته است ...
-
شاهد شیرازی
لغتنامه دهخدا
شاهد شیرازی . [ هَِ دِ ] (اِخ ) معروف به ایزدخاستی . رجوع به ایزدخاستی شود.
-
شاهد فارسی
لغتنامه دهخدا
شاهد فارسی . [ هَِ دِ ] (اِخ ) رجوع به شاهد ایزدخاستی شود.
-
بی شاهد
لغتنامه دهخدا
بی شاهد. [ هَِ ] (ص مرکب ) (از: بی + شاهد) بدون گواه . (ناظم الاطباء). رجوع به شاهد شود.
-
جرح شاهد
لغتنامه دهخدا
جرح شاهد. [ ج َ ح ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باززدن گواه . (دستوراللغة). گواهی بعدم عدالت او.مقابل تعدیل شاهد. ذکر اموری که فسق شاهد را حکایت کند و شهادت او را بی اثر گرداند. و رجوع بجرح شود.
-
جستوجو در متن
-
گواه آوردن
لغتنامه دهخدا
گواه آوردن . [ گ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) گواه کردن . شاهد آوردن . گواه گرفتن . رجوع به گواه کردن و گواه گرفتن شود. || مناجات کردن . (ناظم الاطباء).
-
بواسی کردن
لغتنامه دهخدا
بواسی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) این کلمه در شاهد زیر آمده و از ریشه ٔ ب و س و و بمعانی درشتی کردن و بزرگی کردن و آزار دادن مردم است : و آن جماعت که از همه بواسی میکردند هر یک با سر پیشه ٔ اول خود رفتند. (تاریخ غازان خان ص 318).
-
گریبان کردن
لغتنامه دهخدا
گریبان کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبا کردن . (آنندراج ). || مجازاً، دامن گریبان کردن . ترقی دادن . بالا بردن . عزت دادن : هر که یکدم در ره افتادگی با ما نشست خاکساری دامن او را گریبان میکند. رفیع (از آنندراج ).شعر فوق را آنندراج شاهد برای معنی ...
-
گوا کردن
لغتنامه دهخدا
گوا کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاهد گرفتن . به شهادت خواستن :بدو گفت کین دختر خوب چهربه من ده به من بر گوا کن سپهر. فردوسی .گوا کرد بر خود خدا و رسول که دیگر نگردم به گرد فضول .فردوسی .
-
زینهار کردن
لغتنامه دهخدا
زینهار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دو شاهد زیر ظاهراً بمعنی اظهار ستوه و شکایت کردن ، شکوه کردن و پناه جستن آمده است : نکند دوست زینهار از دوست دل نهادم بر آنچه خاطر اوست . سعدی (گلستان ).زینهار از کسی که از غم دوست پیش بیگانه زینهار کند. سعدی . ...
-
ناف تراشیدن
لغتنامه دهخدا
ناف تراشیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) صاحب آنندراج «کنایه از کشتن و هلاک کردن » گوید و بیت ذیل را از عرفی به شاهد آن آرد، اما در استنباط خود بر صواب نیست و بیت شاهد «از ناف تراشیدن » نیست : به سنبل می زند چوگان زلفی سیلی خجلت که از ناف آهوی چین می تراش...
-
جرح
لغتنامه دهخدا
جرح . [ ج َ ] (ع مص ) خسته کردن . (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (بحر الجواهر) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (دهار). خستن . (بحر الجواهر). زخمی کردن بدن . بدن رابا اسلحه دریدن . (از متن اللغة). || کسب کردن . (ترجمان القرآن عادل بن علی ...