کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شانه پیچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شانه پیچ
لغتنامه دهخدا
شانه پیچ . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب )پیچنده و گرداننده ٔ شانه و کتف . || کنایه از سرکش و روگرداننده . (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ).
-
واژههای مشابه
-
شانة
لغتنامه دهخدا
شانة. [ ن ن َ ] (ع اِ) مسیل آب بطرف دره و رودبار. ج ، شَوان ّ. (از معجم الوسیط).
-
شانة
لغتنامه دهخدا
شانة. [ ن َ] (اِخ ) نام قریه ای است بمصر. (از معجم البلدان ).
-
عز شأنه
لغتنامه دهخدا
عز شأنه . [ ع َزْ زَ ش َءْ ن ُه ْ / ن ُ هَُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) مرکب از فعل عز + شأن (فاعل ) + ه . عزیز است شأن او. ارجمند است مقام وی ، و آن را در نعت خداوند آرند. رجوع به عَزَّ شود : پیوسته در رعایت بندگان حضرت عزت عز شأنه ناقص الغایه س...
-
عظم شأنه
لغتنامه دهخدا
عظم شأنه . [ ع َ ظُ م َش َءْ ن ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه دعایی ) شأن و مقام او بزرگ است ! پس از بردن نام ایزدتعالی ، جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه می آورند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
فال شانه
لغتنامه دهخدا
فال شانه . [ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فالی است که از شانه برگیرند. (آنندراج ) : گشادِ عقده ٔ اخگر بود در طالع سوزم که فال شانه امشب از خیال زلف اودیدم . عبداللطیف خان .خواهد فتاد دامن زلفش به دست مااین فال را ز شانه ٔ شمشاد دیده ایم ....
-
فراخ شانه
لغتنامه دهخدا
فراخ شانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) اکتف . (منتهی الارب ). آن که شانه هایش پهن باشد. رجوع به اکتف شود.
-
دست شانه
لغتنامه دهخدا
دست شانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از شانه باشدکه بدان ابریشم درهم پیچیده را بازگشایند. (آنندراج ). قسمی از شانه که با آن نخهای ابریشم را وقتی که خواهند کلافه سازند از هم جدا می کنند. (ناظم الاطباء).
-
شانه ٔ دست
لغتنامه دهخدا
شانه ٔ دست . [ ن َ / ن ِ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کف دست باشد. (از بهار عجم ). کف دست . (شمس اللغات ) : تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست شد کبود از شانه ٔ دست آینه ٔ زانوی من . خاقانی .در بیت ذیل بمعنی فوق و هم بمعنی استخوان کتف...
-
شانه ٔ کرباس
لغتنامه دهخدا
شانه ٔ کرباس . [ ن َ/ ن ِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوبی باشد که جولاهگان بر هر دو سر آن سوزنها بند کنند و آن را بر پهنای کرباس نهند پیش خود تا پهنای کرباس هموار و یکسان باشد. (بهار عجم ) (از فرهنگ سروری ) (آنندراج ).
-
شانه دزدیدن
لغتنامه دهخدا
شانه دزدیدن . [ ن َ / ن ِ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) روگردانیدن . (چراغ هدایت ) (ارمغان آصفی ). || به یکسو کشیدن شانه تا چیزی بدان اصابت نکند.
-
شانه زدن
لغتنامه دهخدا
شانه زدن . [ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) آرایش کردن موی با شانه . (بهار عجم ). زدن شانه به زلف تا تارها از هم باز گردد و نرم و خوار شود : دمی که خواهم از او بوسه زلف شانه کندرهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند. شهیدی قمی (مجموعه ٔ مترادفات ).سر زلفش چو ش...
-
شانه شکستن
لغتنامه دهخدا
شانه شکستن . [ ن َ / ن ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شانه ٔ سر و مشط راخرد کردن . || خرد کردن کتف . کسر شانه . شکستن دوش . شکستن و خرد کردن استخوان کتف : شغب های آینه ٔ پیل مست همی شانه بر پشت پیلان شکست . نظامی (از ارمغان آصفی ).دل بر نخواهد داشتن شمشا...
-
شانه کردن
لغتنامه دهخدا
شانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شانه مو را باز کردن و پاک کردن . (فرهنگ نظام ). بمعنی شانه زدن . (بهار عجم ) (آنندراج ). خوارکردن و از هم باز کردن تارهای موی سر تا درهم و ژولیده و کرک ننماید : که باز شانه کند همچو باد سنبل رابه پیش چنگ...