کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شام و نهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شآم
لغتنامه دهخدا
شآم . [ ش َ ] (اِخ ) نام کشوری است . (صحاح اللغة). تحریری از شام باشد. رجوع به شام شود. || (ص نسبی ) منسوب به شام که شامی نیز خوانند. (از اقرب الموارد). رجوع به شامی شود.
-
نعل شام
لغتنامه دهخدا
نعل شام . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است که قمر باشد. || کنایه از دمیدن صبح هم هست . (برهان قاطع).
-
نیمه شام
لغتنامه دهخدا
نیمه شام . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ، ق مرکب ) نیمه شب . وسط شب . (ناظم الاطباء).
-
شام غریب
لغتنامه دهخدا
شام غریب . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شام غریبان شود.
-
طرف شام
لغتنامه دهخدا
طرف شام . [ طَ رَ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، ق مرکب ) مرادف تنگ ِ شام . گیراگیر شام . تنگ غروب : پیران تلاش رزق فزون از جوان کنندحرص گدا شود طرف شام بیشتر.صائب (از آنندراج ).
-
اشنان شام
لغتنامه دهخدا
اشنان شام . [ اُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قضقاض . (منتهی الارب ).
-
باب شام
لغتنامه دهخدا
باب شام . [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از محله های چهارگانه ٔ قدیم است در جانب غربی بغداد. (سمعانی ). رجوع به باب الشام شود.
-
بی شام
لغتنامه دهخدا
بی شام . (ص مرکب ) (از: بی + شام ) بی غذای شب : سر بی شام زمین گذاردن . شب هنگام گرسنه خفتن . رجوع به شام (ترکیب بی شام خفتن ) شود.
-
چتر شام
لغتنامه دهخدا
چتر شام . [ چ َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب . کنایه از شب سیاه : به چتر شام ز انقاس بحر کرده سوادبه تیغ صبح ز کیمخت کوه کرده قراب .خاقانی .
-
چراغ شام
لغتنامه دهخدا
چراغ شام . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ که هنگام شام روشن کنند. (آنندراج ).
-
حافظ شام
لغتنامه دهخدا
حافظ شام . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبداﷲ معروف به ابن ناصرالدین شود.
-
جستوجو در متن
-
سفره خانه
لغتنامه دهخدا
سفره خانه . [ س ُ رَ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نهارخانه . محلی که برای دادن پذیرائی و نهار و شام مهیا شده باشد.
-
مسافرخانه
لغتنامه دهخدا
مسافرخانه . [ م ُ ف ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که مسافر فرود آید. جایی که مسافر منزل کند. میهمانخانه و کاروانسرای و منزلگاه مسافر. (ناظم الاطباء). در تداول امروزه بین مسافرخانه و مهمانخانه فرق میگذارند، چنانکه مسافرخانه محل اقامت و شب به سر بردن ا...
-
عصران
لغتنامه دهخدا
عصران . [ ع َ ] (ع اِ) مثنای عصر (در حالت رفعی ). رجوع به عصر شود. || شب و روز. (منتهی الارب ). لیل و نهار. (اقرب الموارد). || بامداد و شبانگاه . (منتهی الارب ).غداة و عَشی ّ. (اقرب الموارد). || نماز ظهر و عصر. (ناظم الاطباء). نماز فجر و نماز عصر، که...