کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاماکچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاماکچه
لغتنامه دهخدا
شاماکچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی شاماخچه است که سینه بند زنان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). مبدل ساماکچه سینه بندزن و مخفف آن شاماک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). ساماخچه . ساماکچه . (فرهنگ جهانگیری ): ...
-
جستوجو در متن
-
شامکچه
لغتنامه دهخدا
شامکچه . [ م َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی شاماکجه و شاماکچه است . رجوع به شاماکجه و شاماکچه شود.
-
قدعة
لغتنامه دهخدا
قدعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) شاماکچه ٔ خرد. (منتهی الارب ).
-
سماکچه
لغتنامه دهخدا
سماکچه . [ س َ چ َ /چ ِ ] (اِ) سینه بند زنان . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ساماکچه ، ساماخچه ، شاماکچه ، سماخچه و سماچه شود.
-
لبیبة
لغتنامه دهخدا
لبیبة. [ ل َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث لبیب . زن عاقله . || (اِ) شاماکچه . (منتهی الارب ). نام جامه ای است .
-
جید
لغتنامه دهخدا
جید. (ع ص ، اِ) ج ِ جیداء و جیدانه . (منتهی الارب ). رجوع به آن دو کلمه شود. || (اِ) گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اجیاد، جیود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شاماکچه . (منتهی الارب ). مدرعه ٔ صغیر. (اقرب الموارد). شاماکچه یا جای گردن ...
-
سبیجة
لغتنامه دهخدا
سبیجة. [ س َ ج َ ] (معرب ، اِ) گلیم سیاه . || شاماکچه . (منتهی الارب ). || لباس سیاه . || بقیر. (اقرب الموارد). رجوع به سبیج شود.
-
غطایة
لغتنامه دهخدا
غطایة. [ غ ِی َ ] (ع اِ) آنچه زنان زیر جامه پوشند مانند شاماکچه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما تغطت به المراءة من حشو الثیاب کغلالة و نحوها. (اقرب الموارد).
-
شاماخ
لغتنامه دهخدا
شاماخ . (اِ) سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشد که زنان پستانهای خود را بدان بندند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). شاماخچه .شاماخجه . شاماک . شاماکچه . رجوع به این کلمات شود.
-
شاماکجه
لغتنامه دهخدا
شاماکجه . [ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) پیراهن بی آستین . (منتهی الارب ).سَبیجَه شاماکجه . (منتهی الارب ). شبی . جامه ای باشد که شب بر خود پوشند. (برهان ). رجوع به شاماکچه شود.
-
سماخجه
لغتنامه دهخدا
سماخجه . [س َ ج َ / ج ِ ] (اِ) مخفف ساماخجه است که سینه بند زنان باشد. (از برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). رجوع به شاماکچه ، سماخچه ، ساماکچه ، سماچه و ساماخچه شود.
-
اتوب
لغتنامه دهخدا
اتوب . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اِتب ،بمعنی شاماکچه و پیراهن زنان و چادری که از میان چاک زده زنان پوشند بی گریبان و آستین . (منتهی الارب ).
-
مجول
لغتنامه دهخدا
مجول . [ م ِج ْ وَ ] (ع اِ) شاماکچه یا شاماکچه ٔ زنان یا شاماکچه ٔ دختران خردسال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سپر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پای برنجن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ...
-
سبیج
لغتنامه دهخدا
سبیج .[ س َ ] (معرب ، اِ) شاماکچه . (منتهی الارب ). || جامه ای است از صوف سیاه . (منتهی الارب ). بقیر. واصل آن بفارسی شبی است و آن پیراهن است . (از اقرب الموارد). رجوع به بقیر و المعرب جوالیقی ص 182 شود.