کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاقول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاقول
لغتنامه دهخدا
شاقول . (اِ) چوبی به اندازه ٔ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری زمین معلوم گردانند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)....
-
واژههای همآوا
-
شاغول
لغتنامه دهخدا
شاغول . (اِ) شاقول . فادن . گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند. (از ناظم الاطباء). قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند. شاقول . شاهول . || آویزه ٔ ساعت . (ناظم الاطباء). پن...
-
جستوجو در متن
-
شاهول
لغتنامه دهخدا
شاهول . (اِ) شاغول . شاقول . پاندول ساعت . (از ناظم الاطباء). || هر آلتی که حرکت و نوسانی دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به شاغول و شاقول شود.
-
شاقل
لغتنامه دهخدا
شاقل . [ ق ُ ] (اِ) شاغول . شاقول . رجوع به شاغول و شاقول شود. || آویزه ٔ ساعت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 128). لنگر ساعت . رجوع به شاغول و شاقول شود.
-
شاغول
لغتنامه دهخدا
شاغول . (اِ) شاقول . فادن . گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند. (از ناظم الاطباء). قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند. شاقول . شاهول . || آویزه ٔ ساعت . (ناظم الاطباء). پن...
-
ریسمان کار
لغتنامه دهخدا
ریسمان کار. [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مطمار. فادن . شاقول . رشته ٔ بنا. مطمر. رژه . امام . زیج (در بنایی ). ریسمان بنایان و درودگران و گلکاران برای راست کردن کار. (یادداشت مؤلف ).
-
گونیا
لغتنامه دهخدا
گونیا. (اِ) مثلث شکلی قائم الزوایه ، چوبین یا فلزی که معماران و نجاران بدان قائمه بودن زوایا یا آلات و چهارچوب در را معلوم کنند. و از آن برای کشیدن خطی عمود بر خط دیگر و یا خطی موازی با خط دیگر نیز استفاده نمایند. اصل کلمه از یونانی گ ، نی یا بمعنی ز...
-
تراز
لغتنامه دهخدا
تراز. [ ت َ ] (اِ) (اصطلاح فیزیک ) اسبابی است که بوسیله ٔ آن سطوح افقی را می توان تشخیص داد، برای تعیین اختلاف ارتفاع دو نقطه نیزبکار میرود. از اقسام آن تراز آبی ، تراز هوائی و تراز بنائی است . تراز آبی از دو لوله تشکیل یافته که بیکدیگر مربوطند و داخ...
-
ناره
لغتنامه دهخدا
ناره . [ رَ / رِ ] (اِ) زبانه ٔ ترازو و زبانه ٔ قپان . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). رمانه ٔ کپان . (صحاح الفرس ). شاهین ترازو (شعوری ) : ز بس برسختن زرش بجای مادحان هزمان ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله . دقیقی .چون بو...
-
توبره
لغتنامه دهخدا
توبره . [ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی کیسه که در آن دانه انداخته بخورد اسپان دهند و به عربی آن را مِخْلاة گویند و به فارسی تبره به حذف واو نیز آمده . (از آنندراج ). معروف است . (شرفنامه ٔ منیری ). کیسه و خریطه ٔ شکارچی و کیسه ٔ بندداری که بر سر اسب و استر و...
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ / ن َرْ رَ / رِ ] (ص ، اِ) از: نر + هَ (پسوند اتصاف ). نرک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مذکر. (ناظم الاطباء). مقابل ماده . (آنندراج ) (برهان قاطع). || آلت تناسل . (برهان قاطع) (آنندرا...
-
ترکی
لغتنامه دهخدا
ترکی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به ترک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). منسوب به ترک که طایفه ٔ مشرقی و از کفار می باشند و جمعی ازآنها اسلام پذیرفته اند. (انساب سمعانی ) : سپاهش همه تیغ هندی بدست زره ترکی و زین سغدی نشست . فردوسی .د...
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق َ ] (ع مص ) بر دل کسی زدن . || پشت چیزی را به جانب شکم گردانیدن . || میرانیدن خدای کسی را. || برگردانیدن . || باژگونه گردانیدن . || بازگردانیدن مردمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قلب المعلم الصبیان ؛ اذا صرفهم الی بیوتهم . (اقرب...