کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شاعرپرور
لغتنامه دهخدا
شاعرپرور. [ ع ِ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) پرورنده ٔ شاعر. مربی شاعر. که شاعر را برکشدو تربیت کند. حمایت کننده از شاعر. که شاعر پرورد.
-
شویعر
لغتنامه دهخدا
شویعر. [ ش ُ وَ ع ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر شاعر. (منتهی الارب ). پست تر از شاعر. شاعر کوچک . (ناظم الاطباء).
-
لنگک
لغتنامه دهخدا
لنگک . [ ] (اِخ ) لقب پدر ابواسحاق ابراهیم شاعر، و خود او نیز شاعر بوده است .
-
چاترتون
لغتنامه دهخدا
چاترتون . [ ت ِ ت ُ ] (اخ ) نمایشنامه ای تألیف الفرد دو وینی شاعر فرانسوی . موضوع آن مرگ چاترتون شاعر است .
-
شاعرنواز
لغتنامه دهخدا
شاعرنواز. [ ع ِ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ شاعر. مهربانی و ملاطفت کننده نسبت به شاعر.
-
شعرآور
لغتنامه دهخدا
شعرآور. [ ش ِ وَ ] (نف مرکب ) شاعر و ناظم و چکامه سرا. (ناظم الاطباء) رجوع به شاعر شود.
-
قرزام
لغتنامه دهخدا
قرزام . [ ق ِ ] (ع ص ) شاعر خسیس طبیعت . (منتهی الارب ). شاعر دون . (از اقرب الموارد).
-
استبحار
لغتنامه دهخدا
استبحار. [ اِ ت ِ] (ع مص ) منبسط و فراخ گردیدن . || استبحار شاعر؛ پرگوی و پرسخن شدن شاعر. (از منتهی الارب ).
-
بشامة
لغتنامه دهخدا
بشامة. [ ب َش ْ شا م َ ] (اِخ ) ابن عذیر. شاعر بوده است . (منتهی الارب ). نام شاعر. (از ناظم الاطباء).
-
تشاعر
لغتنامه دهخدا
تشاعر. [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) شاعری نمودن کسی که شاعر نباشد. (زوزنی ). خود را شاعر وانمودن . (آنندراج ). ادعای شاعری نمودن و خود را شاعر پنداشتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شعرور
لغتنامه دهخدا
شعرور. [ ش ُ ] (ع اِ) شاعر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). شاعر. سپس ِ شویعر. (منتهی الارب ). شاعر توانا را خِنْذیذ و آنکه در درجه ٔ پائین تر از او قرار دارد شاعر، و پائین تر از شاعر را شویعر و پائین تر از شویعر را شعرور گویند. (از اقرب الموارد). و ر...
-
شاعرپروری
لغتنامه دهخدا
شاعرپروری . [ ع ِ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) عمل شاعرپرور. پروردن شاعر. پرورش شاعر. حمایت از شاعر. برکشیدن شاعر و تربیت کردن وی : کام و رای او ز عالم هست شاعرپروری شاعران را مدح اوگفتن بگیتی کام و رام .سوزنی .
-
زینتی
لغتنامه دهخدا
زینتی . [ ن َ ] (اِخ ) شاعر. رجوع به زینبی شود.
-
آدم
لغتنامه دهخدا
آدم . [ دَ ] (اِخ ) نام پدر سنائی ، شاعر معروف .
-
لاهوتی خان
لغتنامه دهخدا
لاهوتی خان . (اِخ ) ابوالقاسم شاعر معاصر. او را دیوانی است .