کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شار زمینگَرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غرج شار
لغتنامه دهخدا
غرج شار.[ غ َ ج ِ ] (اِخ ) غرج الشار. رجوع به غرج الشار شود.
-
شاه شار
لغتنامه دهخدا
شاه شار. (اِخ )شارشاه . لقب پسر شار ابونصر است و در نزد سلطان محمود غزنوی مقام بلندی پیدا کرد. وقتی سلطان محمود عزم جنگ نمود و به احضار شاه شار دستور داد اما او چون ازاطاعت دستور شاه سرپیچی کرد، التونتاش و ارسلان جاذب ، بدفع وی مأمور گشتند. شاه شار ...
-
علی شار
لغتنامه دهخدا
علی شار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش خرقان ، شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری ساوه . و در سر راه عمومی خرقان به زرند. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1250 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ لار و ینگی کند تأمین می شود. و محصول آن غلات ...
-
چیلک شار
لغتنامه دهخدا
چیلک شار. [ ] (اِخ ) نام محلی از چلندرزار رستمدار مازندران . (مرآت البلدان ج 4 ص 342).