کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادی کردن
لغتنامه دهخدا
شادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استبشار. (ترجمان القرآن ). تفریح . مسرت نمودن . ابهاج : قارون نکرد شادی چندان به نعمتش کز بهر ایر خواجه کنی تو همی کروز. منجیک .کرا بانگ و نامش شود زیر خاک چه شادی کند خیره بر بانگ زیر. ناصرخسرو.به کام دل نشاط افزای ...
-
واژههای مشابه
-
کلاته شادی
لغتنامه دهخدا
کلاته شادی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. محلی جلگه ای و گرم سیر است و سکنه 731 تن . آب آنجا از قنات ، محصول آن غلات ، پنبه ، انگور و شغل مردم زراعت است . مزارع یحیی آباد تکنی جزء این ده است . (از فرهنگ جغرا...
-
علی شادی
لغتنامه دهخدا
علی شادی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان ، بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 69هزارگزی شمال مشهد. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و 17 تن سکنه . آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آن غلات است . اهالی به زراعت اشتغال دارند. و را...
-
شادی بردن
لغتنامه دهخدا
شادی بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شاد بودن . شاد شدن : گر در دهان دشمن و گر در کمند شیرشادی برد ز کار کسی کاشنای تست .سعدی (غزلیات ).
-
شادی گورگان
لغتنامه دهخدا
شادی گورگان . [ ی ِ ] (اِخ ) داماد سلطان احمد و جد او از جمله ٔ امرای چنگیزخان بوده است . رجوع به تاریخ غازانی صص 58-60 شود.
-
شادی مبارک
لغتنامه دهخدا
شادی مبارک . [ م ُ رَ ] (جمله ٔ دعایی ) کلامی است مشهور که در وقت تهنیت عروسی و ولادت و امثال آن گویند : حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمدشادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی .حافظ (از آنندراج ).
-
شادی آباد
لغتنامه دهخدا
شادی آباد. (اِخ ) ظاهراً محله ای بوده است به غزنین گویا طرب آباد دهلی به تقلید از آن به این نام خوانده شده است . رجوع به سفرنامه ٔ ابن بطوطه حاشیه ٔ ص 432 و تاریخ بیهقی چ فیاض حاشیه ٔ ص 7 شود : و همه فقها و اعیان و عامه آنجا رفتند به تهنیت وفوج فوج م...
-
شادی آباد
لغتنامه دهخدا
شادی آباد. (اِخ ) موضعی است در تبریز و مولد قطران شاعر معروف قرن پنجم هجری است : خدمت تو هم بشهر اندر کنم بر جای غم گرچه ایزد جان من در شادی آباد آفرید.قطران . (از تاریخ ادبیات در ایران ، تألیف صفا ج 2 ص 421).
-
شادی آبادی
لغتنامه دهخدا
شادی آبادی . (اِخ ) محمدبن داود العلوی . معاصر ناصرالدین خلجی (806 - 956) شارح دیوان های انوری و خاقانی است . وی پیرو مذهب سنت و جماعت بود. شرح او بر دیوان انوری مملو از تکلفات بارد و حاکی از بی ذوقی و نداشتن انس با دواوین شعرا و عدم اطلاع از مبانی د...
-
شادی آور
لغتنامه دهخدا
شادی آور. [ وَ ] (نف مرکب ) نعت از شادی آوردن : می شادی آور بشادی دهیم ز شادی نهاده به شادی دهیم .نظامی .
-
شادی افزا
لغتنامه دهخدا
شادی افزا. [ اَ ] (نف مرکب ) سروربخش . فرح افزا : بر موافق گیسو[ ی ] حور بهشت بوی خلق شادی افزای توباد.قوامی رازی (دیوان ص 21).
-
شادی افزای
لغتنامه دهخدا
شادی افزای . [ اَ ] (نف مرکب ) شادی افزا : ز خلق تو اندر بهاران بودچمن شادی افزای ، گل غمگسار.قوامی رازی (دیوان ص 145).
-
شادی افزایی
لغتنامه دهخدا
شادی افزایی . [ اَ ] (حامص مرکب ) شادی افزودن . شادی افزا بودن . رجوع به شادی افزا شود.
-
شادی انگیز
لغتنامه دهخدا
شادی انگیز.[ اَ ] (نف مرکب ) نعت از شادی انگیختن : رز آن میوه ٔ زعفران ریز شدکه چون زعفران شادی انگیز شد.نظامی .