کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادیانه
لغتنامه دهخدا
شادیانه .[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ساز و دهل که به شادی فتح یاعروسی زنند. (قید) بشادی ، از روی شادی : موشکان طبل شادیانه زدند. عبید زاکانی .شادیانه ٔ فتح به نام تیمورشاه به نوازش درآوردند. (تاریخ گلستانه ). در ورود به قلعه ،شادیانه ٔ فتح نواختند. (تار...
-
جستوجو در متن
-
یانه
لغتنامه دهخدا
یانه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) برای نسبت در کلمات آید : عامیانه ، شادیانه ، سغدیانه : با چنگ سغدیانه و با بالغ و کباب آمد بخوان چاکر خود خواجه با صواب . عماره .موشکان طبل شادیانه زدند.عبید زاکانی .
-
دستاران
لغتنامه دهخدا
دستاران . [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دستار + ان . اجرت و مزدی باشد که پیش از کار کردن به مزدور دهند. (برهان ) (آنندراج ). پیش مزد. پیش داد. داشن . بُرکة. (تاج العروس ذیل ماده ٔ دشن ). || شاگردانه . (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (آنندراج ). فغیاز. نوداران . شیر...
-
نوداران
لغتنامه دهخدا
نوداران . [ ن َ / نُو ] (اِ) دستاران . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف ). شاگردانه . (رشیدی ) (از سروری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه اجره ٔ شاگرد دهند. (رشیدی ). دو سه پولی باشدکه بعد از اجرت استاد به شاگرد ...
-
گردنده
لغتنامه دهخدا
گردنده . [ گ َ دَ دَ / دِ ] (نف ) چرخنده . گردان . حرکت کننده . دوار : و گردنده اند از بر چراگاه و گیاخوار تابستان و زمستان . (حدود العالم ).که آن آفرین باز نفرین شودوز او چرخ گردنده پرکین شود. فردوسی .که بر آسمان اختران بشمردخم چرخ گردنده را بنگرد. ...
-
ترانه
لغتنامه دهخدا
ترانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه و صاحب جمال . (برهان ) (ناظم الاطباء). جوان خوش صورت و صاحب کمال . (فرهنگ جهانگیری ). جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدان تر و تازه . (شرفنامه ٔ ...
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ ] (ع اِمص ) ضربت . کوب . زد. لطم . (تاج المصادر) : دید پرروغن دکان و جاش چرب بر سرش زد گشت طولی کل ز ضرب . مولوی . || کوفتن . زدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). زخ . زخم . زدن بشمشیر : بجمشید گفتاکه ای نامدارکنون ضرب مردان یکی پای دار. ...
-
نگین
لغتنامه دهخدا
نگین . [ ن ِ ] (اِ) گوهر و سنگ قیمتی که به روی انگشتری نصب کنند. (ناظم الاطباء). فص ّ. نگینه . (یادداشت مؤلف ). فیروزه و لعل و یاقوت و الماس یا دیگر سنگهای قیمتی که در نگین دان حلقه ٔ انگشتری کار بگذارند : نگین بدخشی بر انگشتری ز کمتر به کمتر خرد مش...