کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادانی
لغتنامه دهخدا
شادانی . (اِخ )... خواجه ابوبکر. رجوع به شاذانی و شاذان شود : ... نزدیک برودخانه گوری است از آن یکی از صحابه و مشهدی است از آن خواجه ابوبکر شادانی . (تاریخ گزیده ص 834 و 835).
-
شادانی
لغتنامه دهخدا
شادانی . (حامص مرکب ) شادی . آسودگی خاطر. شادمانی . بهجت . ابتهاج . استبهاج . سرور. مسرت . فرح : بدان نامه بر شد که شادان بزی که شادانی و خسروی را سزی .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (اِخ ) رجوع به شادانی (خواجه ابوبکر) و تاریخ سیستان ص 378 شود.
-
استبهاج
لغتنامه دهخدا
استبهاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شاد شدن . (منتهی الارب ). شادی . شادانی . شادمانی . اِبتهاج .
-
رامپوری
لغتنامه دهخدا
رامپوری . (اِخ ) وجاهت حسین عندلیب شادانی رامپوری . مؤلف فرهنگ فارسی «نقش بدیع» که در 1342 هَ . ق . در لاهور بچاپ رسیده است . (از مقدمه ٔ فرهنگ معین ص 43).
-
بشاشت
لغتنامه دهخدا
بشاشت . [ ب َ / ب ِ ش َ ] (ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تازه رویی . خوبرویی و شادمانی . (ناظم الاطباء). گشاده رویی .(تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی . (آنندراج ). شادی . شادانی . شادمانی . طلاقت وجه ....
-
شادمانی
لغتنامه دهخدا
شادمانی . (حامص مرکب ) نشاط. خوشحالی . شادی . شادانی . خرمی . سرور. مسرت . انبساط. بشاشت . ابتهاج . فرح .بهجت . عشرت . طرب . در مقابل نژندی و غم : ازو شادمانی ازویت غمست ازویت فزونی ازویت کمست . فردوسی .شد از شادمانی رخش ارغوان که تن را جوان دید و دو...
-
خاوران
لغتنامه دهخدا
خاوران . [ وَ ] (اِخ ) خابران . نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: «در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیه ٔ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا «ابیورد» و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش ...