کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ شاخ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاخ شاخ کردن
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشعیب .
-
جستوجو در متن
-
تفنن
لغتنامه دهخدا
تفنن . [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنوع فنون چیزی . (از اقرب الموارد). || شاخ در شاخ شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چون ش...
-
گستاخ کردن
لغتنامه دهخدا
گستاخ کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رو دادن . جری کردن . بی شرم کردن . جسور کردن : جوانمرد را جام گستاخ کردبیامد در خانه سوراخ کرد. فردوسی .نگه کرد دربان برآراست جنگ زبان کرد گستاخ و دل کردتنگ . فردوسی .این پادشاه بسیار اذناب را به تخت خود راه داد...
-
منشعب
لغتنامه دهخدا
منشعب . [ م ُ ش َ ع ِ ] (ع ص ) شاخ در شاخ شونده . (غی-اث ) (آنندراج ). راه و یا درخت شاخ شاخ شده و پراکنده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شعبه شعبه و شاخ شاخ شده . (ناظم الاطباء).- منشعب شدن ؛ شعبه شعبه شدن . رشته رشته شدن . انواع گوناگو...
-
پارچه پارچه
لغتنامه دهخدا
پارچه پارچه . [ چ َ / چ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) شاخ شاخ . پاره پاره . لَخت لَخت . لت لت .- پارچه پارچه کردن ، پاره پاره کردن .
-
پیوست کردن
لغتنامه دهخدا
پیوست کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند کردن چون درخت را از شاخ . (آنندراج ) : درخت عیش ما پیوسته بار آرد بر محنت کند گر بوستان پیر از شاخ خلدپیوستش . علی نقی کمره ای .|| منضم ساختن . ضمیمه کردن .
-
دودست کردن
لغتنامه دهخدا
دودست کردن . [دُ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح گیاه شناسی ) در گیاه دو شاخ گذاشتن و باقی را بریدن . (یادداشت مؤلف ).
-
عنتتة
لغتنامه دهخدا
عنتتة. [ ع َ ت َ ت َ ] (ع مص ) روی گردانیدن و بازگشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اعراض کردن . (از اقرب الموارد). || بالیدن و مرتفع گشتن شاخ . گویند: عنتت قرن العتود؛ یعنی بالید و مرتفع گشت شاخ بزغاله ٔ یک ساله . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب ...
-
اعضاب
لغتنامه دهخدا
اعضاب . [ اِ ] (ع مص ) شاخ شکستن گوسپند را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکستن شاخ داخل گوسپند و نیز شکستن یکی از شاخهای گوسپند بطورمطلق . (از اقرب الموارد). || گوش شکافتن ناقه را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سوراخ کردن ...
-
اغافة
لغتنامه دهخدا
اغافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) خمانیدن شاخ غاف و جز آن را. (منتهی الارب ). کج کردن شاخ . و عبارت اللسان : «اغاف الشجرة؛ امالها من النعمة و الغضوضة». (از اقرب الموارد). || کج شدن شاخها براست و چپ : اغیفت الشجرة. مثل غافت . غافت الشجرة؛مالت اغصانها یمیناً و...
-
حجامت
لغتنامه دهخدا
حجامت . [ ح ِ م َ ] (ع مص ) خون تن از شیشه و شاخ برکشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند با استره . خون کشیدن با شاخ یا شیشه ای از تن پس از خستن تن به استره .احتجام . حجامت کردن . (دهار). حجامة. خون گشادن از تن با استره و بشاخ یا شیشه مکیدن تا هرچه ب...
-
مناطحت
لغتنامه دهخدا
مناطحت . [ م ُ طَ / طِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) مناطحة. شاخ بر یکدیگر زدن . زدو خورد و جنگ کردن . رجوع به مناطحه و مناطحة شود.
-
اغافت
لغتنامه دهخدا
اغافت . [ اِ ف َ ] (ع مص ) خمانیدن شاخ غاف و جز آن را. (آنندراج ). اغافة. رجوع به این کلمه شود. || نرم و رام کردن کسی را. (آنندراج ).
-
امتصاخ
لغتنامه دهخدا
امتصاخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برکشیدن شاخ و برگ یز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جدا کردن چیزی از چیزی . (از اقرب الموارد). || گرفتن چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).