کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ سوخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاخ سوخته
لغتنامه دهخدا
شاخ سوخته . [ خ ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قرن محرق . در داروهای چشم بکار است . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
شاخ شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ . (ص مرکب ) پاره پاره . (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شعوری ). به درازا همه جا دریده . جداجدا به درازا. ریش ریش . چاک چاک . لخت لخت . تارتار. قطعه قطعه . پارچه پارچه . تکه تکه . و رجوع به شاخ شود : چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز آن ...
-
شاخ بر شاخ زدن
لغتنامه دهخدا
شاخ بر شاخ زدن . [ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر شاخ و برگ چیزی افزودن و فروع پی در پی بر یک اصل مترتب کردن . (مقدمه ٔ التفهیم چ جلال همائی ص قسح ) : کی باز گردند از چیزی که عمر بدان بگذاشتند و کتابها پر کردند از حکمهای سه گانی بر آن و شاخ بر شاخ زدن . (ا...
-
شاخ بر شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ بر شاخ . [ ب َ ] (ص مرکب ) گوناگون و مختلف . (ناظم الاطباء) : پرنده مرغکان گستاخ گستاخ شمایل بر شمایل شاخ بر شاخ .نظامی .|| دور و دراز. (ناظم الاطباء). و رجوع به شاخ بشاخ و شاخ در شاخ شود.
-
شاخ به شاخ پریدن
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ پریدن . [ ب ِ پ َدَ ] (مص مرکب ) برای فرار از مُلزم و مُجاب شدن هر لحظه سخن را بسوئی گردانیدن . (امثال و حکم دهخدا).
-
شاخ به شاخ جستن
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ جستن . [ ب ِ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شاخ به شاخ پریدن . (امثال و حکم دهخدا).
-
شاخ به شاخ شدن
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) با کسی ؛ معارضه ومجادله خاصه با قوی تر از خود کردن . (امثال و حکم دهخدا). مناطحت . شاخ بهم بند شدن . شاخ بهم گیر کردن .
-
شاخ به شاخ گذاشتن
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ گذاشتن . [ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) با کسی ، حاضر برای مقابله شدن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شاخ به شاخ شدن با کسی شود.
-
شاخ به شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ . [ ب ِ ] (ص مرکب ) کنایه از گوناگون و رنگارنگ باشد. || دور و دراز. (برهان قاطع). || کنایه از گریه ٔ بسیار کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
شاخ تا شاخ جستن
لغتنامه دهخدا
شاخ تا شاخ جستن . [ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شاخ بشاخ جستن . شاخ به شاخ پریدن : بر سر خاکستر انده نشست وز بهانه شاخ تا شاخی بجست .مولوی (از امثال و حکم دهخدا).
-
شاخ در شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ در شاخ . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از دور و دراز و گوناگون . (برهان قاطع) (آنندراج ). شاخ بشاخ : بدین امیدهای شاخ درشاخ کرمهای تو ما را کرد گستاخ . نظامی (از آنندراج ).|| کنایه از گریه کردن بسیار. (برهان قاطع). و رجوع به شاخ بشاخ شود.
-
شاخ شاخ شدن
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . تشعب . منقسم بشاخه های مختلف ، قسمت قسمت ، منشعب شدن . تشعب . (از نوادر لغات و تعبیرات معارف بهأولد چ فروزانفر) : «ما همه نماز سپس تو می گزاردیمی مردمان میخواهندی تا شاخ شاخ شوندی .» (معارف بهأولد چ فروز...
-
شاخ شاخ کردن
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشعیب .
-
عالی شاخ
لغتنامه دهخدا
عالی شاخ .(ص مرکب ) شاخ بلند. دارای شاخه های دراز : به که با این درخت عالی شاخ نشود دست هر کسی گستاخ . نظامی .به درختی سطبر و عالی شاخ سبز و پاکیزه و بلند و فراخ .نظامی .