کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ تا شاخ جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاخ تا شاخ جستن
لغتنامه دهخدا
شاخ تا شاخ جستن . [ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شاخ بشاخ جستن . شاخ به شاخ پریدن : بر سر خاکستر انده نشست وز بهانه شاخ تا شاخی بجست .مولوی (از امثال و حکم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
شاخی
لغتنامه دهخدا
شاخی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به شاخ . (ناظم الاطباء). از جنس شاخ : دگمه ٔشاخی ؛ که از شاخ یا مانند آن تراشیده است . || شنه . شانه ٔ خرمن افشانی . چوبی باشد سه شاخه و دسته ای هم دارد که دهقانان با آن غله ٔ کوفته شده را بر باد دهند تا دانه از کاه جدا شود...
-
هاچه
لغتنامه دهخدا
هاچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) دایاق . چوب که سر آن دو شاخ است و به زیر شاخ درخت و امثال آن زنند تا فرونیفتد و بشکند. تلفظ دیگر آن خاچه است .
-
بزغه
لغتنامه دهخدا
بزغه . [ ب َ غ َ / غ ِ ] (اِ)چوبی باشد که شاخ انگور بر بالای آن اندازند تا بزمین نرسد. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). آنچه بر او شاخ درخت بیفکنند. (شرفنامه ٔ منیری ). چوبی که زیر تاک مو تکیه بدهند. (فرهنگ شعوری ).
-
بادردو
لغتنامه دهخدا
بادردو. [ رُ دُ ] (کذا) (اِ) چوبی که در زیر درخت شاخ میوه دار گذارند تا از گرانی بار نشکند. (فرهنگ رشیدی ).
-
حجامت
لغتنامه دهخدا
حجامت . [ ح ِ م َ ] (ع مص ) خون تن از شیشه و شاخ برکشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند با استره . خون کشیدن با شاخ یا شیشه ای از تن پس از خستن تن به استره .احتجام . حجامت کردن . (دهار). حجامة. خون گشادن از تن با استره و بشاخ یا شیشه مکیدن تا هرچه ب...
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َرَ ] (ع اِ) زیر شاخ خرما. (مهذب الاسماء). بیخ شاخ خرما ستبر و پهن ملصق به تنه . (منتهی الارب ). بیخ ستبر و پهن شاخه ٔ خرما که چسبیده به تنه ٔ درخت باشد. (ناظم الاطباء). بیخ شاخ ستبر پهن خرما که با آن بریده شود. واحدش کَرَبة است . (از اقرب ...
-
فرهانج
لغتنامه دهخدا
فرهانج . [ ف َ ن َ ] (اِ) شاخ بزرگی که از درخت ببرند تا شاخهای دیگر برآید. (برهان ). فرنج . فرهنگ . فرهنج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || شاخ درختی را نیز گویند که پیوند کنند به درخت دیگر. (برهان ). شاخ درخت انگوری که آن را در زمین کنند و از جای دیگر ت...
-
تباهی جستن
لغتنامه دهخدا
تباهی جستن . [ ت َ ج ُ ت َ ](مص مرکب ) فساد جستن . افساد. تباهکاری : مر او را گفت دیدی این چنین کارنگه کن تا پسندد هیچ هشیارکه رامین با زنم جوید تباهی کند بد نام من در پادشاهی .(ویس و رامین ).
-
صور
لغتنامه دهخدا
صور. (ع اِ) بوق . (مهذب الاسماء). شاخ حیوان که آنرا مینوازند. (غیاث اللغات ). شاخ که در آن دمند. (منتهی الارب ). نای . ناقور. قرن . شاخ . (منتهی الارب ) : دم صور بشناس و انگیختن روانها به تنها برآمیختن . اسدی .گیتی بمثل سرای کار است تا روز قیام و نفخ...
-
کنگ
لغتنامه دهخدا
کنگ . [ ک َ ] (اِ) به معنی بال است یعنی سرانگشتان دست آدمی تا دوش . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). بازوی انسان . (غیاث ). بال باشد و آن از سر انگشتان است تا بازو و کتف . (انجمن آرا) (ازجهانگیری ). بال آدمی یعنی از سرانگشتان تا دوش . (ناظم الاطباء). || از ج...
-
قلمه
لغتنامه دهخدا
قلمه . [ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) قطعه های شاخ تر که بر زمین غرس کنند. ترکه ٔکوچک پاره ای از درختان که بر زمین نشانند تا بروید.شاخی از گل یا درخت که مورب برند و بنشانند و آن ریشه آرد و نمو کند. (یادداشت مؤلف ). ترکه ٔ سر و ته بریده که بزمین فروبرند ...
-
بجستن
لغتنامه دهخدا
بجستن . [ ب ِ ج َ ] (مص ) جستن . || گریختن . فرار کردن . رهائی یافتن : برجست و خواست که او را بکشد، وزیر بجست . (مجمل التواریخ والقصص ).- بجستن اندام ؛ اختلاج عضو. خلجان . زدن . ضربان . و رجوع به جستن شود.- بجستن باد ؛ هبوب .وزیدن . رها شدن . بیرون ...
-
پیوندچسب
لغتنامه دهخدا
پیوندچسب . [ پ َ / پ ِ وَ چ َ ] (اِ مرکب ) چسبی که بدان پیرامون پیوند را به تنه یا شاخ استوار کنند تا از دخول هوا مانع شود.