کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ به شاخ جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاخ به شاخ جستن
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ جستن . [ ب ِ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شاخ به شاخ پریدن . (امثال و حکم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مدری
لغتنامه دهخدا
مدری . [ م ِ را ] (ع اِ) سیخ و شاخ باریک که زنان به وی موی سر راست کنند. (منتهی الارب ). شاخ گاو و گوسفند که بدان شانه کنند. (فرهنگ خطی ). شانه . (فرهنگ فارسی معین ). مدراة. مَدریَه . مشط. (اقرب الموارد). سرخاره . (از متن اللغة). رجوع به مدراة شود. ج...
-
هاچه زدن
لغتنامه دهخدا
هاچه زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) دو شاخ به زیر شاخ درخت و امثال آن زدن .
-
قفحاء
لغتنامه دهخدا
قفحاء. [ ق َ ] (ع ص ) عجاجة قفحاء؛ گرد و دود که شاخ شاخ به نظر آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
شغ
لغتنامه دهخدا
شغ. [ ش َ ] (اِ) شُغ. شاخه و شاخ درخت . (ناظم الاطباء). شاخ درخت . (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || شاخ گاو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ اوبهی ). شاخ گاو و دیگر حیوانات . (فرهنگ جهانگیری ). شاخ جانور. (آنندراج ) (انجمن آ...
-
متنود
لغتنامه دهخدا
متنود. [ م ُ ت َ ن َوْ وِ ] (ع ص ) شاخ جنبنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شاخ جنبان و لرزان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنود شود.
-
شاخی
لغتنامه دهخدا
شاخی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به شاخ . (ناظم الاطباء). از جنس شاخ : دگمه ٔشاخی ؛ که از شاخ یا مانند آن تراشیده است . || شنه . شانه ٔ خرمن افشانی . چوبی باشد سه شاخه و دسته ای هم دارد که دهقانان با آن غله ٔ کوفته شده را بر باد دهند تا دانه از کاه جدا شود...
-
یزبن
لغتنامه دهخدا
یزبن . [ ی َ ب ُ ] (اِ مرکب ) ثمام . عرف . درخت یز. (یادداشت مؤلف ): ضغبوس ؛ شاخ یزبن . جلیلة؛ یک یزبن . امصوخة؛ برگ و شاخ یزبن . (منتهی الارب ). و رجوع به یز شود.
-
دمسیجک
لغتنامه دهخدا
دمسیجک . [ دُ ج َ ] (اِ مرکب )دمسیجه . صعوه . گازرک . (یادداشت مؤلف ) : گه چو دمسیجک از شاخ به شاخ گاه چون شب پرک از تیم به تیم . خاقانی .و رجوع به دمسیجه شود.
-
گداش
لغتنامه دهخدا
گداش . [ گ َ ] (اِ) شاخ حیوانات و شاخ آهو و غزال . (آنندراج ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 298 شود.
-
هاچه
لغتنامه دهخدا
هاچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) دایاق . چوب که سر آن دو شاخ است و به زیر شاخ درخت و امثال آن زنند تا فرونیفتد و بشکند. تلفظ دیگر آن خاچه است .
-
ناطح
لغتنامه دهخدا
ناطح . [ طِ ] (اِخ ) نطح و ناطح دو ستاره است از منازل قمر به برج حمل که هردو شاخ وی اند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نطح و ناطح نام دو ستاره است در شاخ حمل و آنها را شرطان گویند که یکی از منازل قمر است . (ناظم الاطباء). شرطان ، و آن دو شاخ های حمل اند...
-
جوجم
لغتنامه دهخدا
جوجم . [ جو ج َ ] (اِ) شاخی را گویند از درخت که گل و میوه بار آورد. در انجمن آرا آمده : فرهنگ جهانگیری گفته : شاخ اصلی بود که گل و میوه دارد. و بدین شعر ابوالفرج : رسته ست بهار از بهار عدلت چون شاخ فزونی ز شاخ جوجم مثال آورده و نوشته است که در عربی گ...
-
جوانه زدن
لغتنامه دهخدا
جوانه زدن . [ ج َ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاخ تازه از درخت رُستن . شاخ تر برآوردن درخت . رجوع به گیاه شناسی گل گلاب شود.