کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاخچه
لغتنامه دهخدا
شاخچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) شاخک . مصغر شاخ . شاخ کوچک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). شعبه .
-
واژههای مشابه
-
شاخچه بستن
لغتنامه دهخدا
شاخچه بستن . [ چ َ / چ ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تهمت و افترا. (آنندراج ). کنایه از تهمت بستن . (فرهنگ نظام ) : هزار شاخچه بر خویش بسته ام طالب اگر بغیر در افتم ببین چها بندم .طالب آملی (از آنندراج ).
-
شاخچه بند
لغتنامه دهخدا
شاخچه بند. [ چ َ / چ ِب َ ] (نف مرکب ) تهمت بند. (فرهنگ نظام ) : تنها نه بمستی نگهش فتنه پسند است از هر نگهی نرگس او شاخچه بند است .میرالهی همدانی (از فرهنگ نظام و آنندراج ).
-
شاخچه بندی
لغتنامه دهخدا
شاخچه بندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن درخت . (غیاث اللغات ). || کنایه از تهمت و بهتان . (برهان ). تهمت سازی . (غیاث ) : غنچه دهنان بیهده خندی نکنندسنبل رقمان مشق نوندی نکنندبا غیر بسیر باغ و بستان نروندبا غیرتیان شاخچه بندی نکنند. ظه...
-
جستوجو در متن
-
درخال
لغتنامه دهخدا
درخال . [ دَ ] (اِ) شاخچه . شاخه ٔ کوچک . || درخت جوان . (ناظم الاطباء). فگنده و نونهال . (آنندراج ).
-
شاخک
لغتنامه دهخدا
شاخک . [ خ َ ] (اِمصغر) شاخ خرد. شاخچه . شعبه . || اکلیل الملک را گویند. (شعوری ) (آنندراج ). دارویی که ناخنک و بتازی اکلیل الملک گویند. (ناظم الاطباء).
-
قلمچه
لغتنامه دهخدا
قلمچه . [ ق َ ل َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) شاخچه ٔ درخت که در زمین می نشانند. (آنندراج ) : بهار خامه ٔ من سبز کرد عالم راقلمچه ٔ چمن روزگار کلک من است . مفید بلخی (از آنندراج ).و رجوع به بهار عجم شود.
-
نخیر
لغتنامه دهخدا
نخیر. [ ن َ ] (ص ) مردم فرومایه و کمینه . || (اِ) کمین ، چه نخیرگاه به معنی کمین گاه باشد. (برهان قاطع). نخیز. || تخمدان ، و آن زمینی باشد که شاخچه ٔ درخت را در آن فروبرند و تخم گل در آن پاشند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند. (برهان قاطع). ...
-
کامل عیار
لغتنامه دهخدا
کامل عیار. [ م ِ ع ِ ] (ص مرکب ) زر ده دهی . (فرهنگ نظام ).- نقره ٔ کامل عیار ؛ نقره ٔ خالص . مؤلف تذکرةالملوک آرد: نقره ٔ کامل عیار آن است که از سطح قرص نقره بعد از برآمدن از کوره ٔ قال شاخچه ها به شکل حباب سر میزند، و به همین جهت نقره ٔ خالص را شا...
-
قال
لغتنامه دهخدا
قال . (ع اِ) چوبکی است که کودکان با آن بازی میکنند. چوب که بر قله زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قله و بالای هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آغاز و ابتداء.(منتهی الارب ). || کوره ٔ قال دریچه و بوته ٔ زرگری است . از برای مصفا...
-
وننگ
لغتنامه دهخدا
وننگ . [ وَ ن َن ْ ] (اِ) ریسمان و طنابی را گویند که هر دو سر آن رابر دو دیوار یا دو ستون بندند و خوشه های انگور از آن بیاویزند. (برهان ). ریسمانی را گویند که سر آن را بر دو جانب بندند و خوشه های انگور از آن آویزند، و آن را آونگ گویند. (انجمن آرا) (آ...
-
شعبة
لغتنامه دهخدا
شعبة. [ ش ُ ب َ ] (ع اِ) شعبه . شاخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). شاخ درخت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). شاخ برین درخت . (دهار). شاخه (در درخت ). شاخچه . شاخک . شاخ خرد درخت ....