کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیکی فروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیکی فروش
لغتنامه دهخدا
سیکی فروش . [ سی / ی َ ف ُ ] (نف مرکب ) سیکی فروشنده . آنکه سیکی فروشد. || شراب فروش . می فروش . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
سیکی خوار
لغتنامه دهخدا
سیکی خوار. [ سی / ی َ خوا / خا ] (نف مرکب ) سیکی خوارنده . سیکی خواره . آنکه شراب مثلث خورد. نوشنده ٔ سیکی . || شرابخوار. باده نوش . (فرهنگ فارسی معین ) : ای پسر می گسار، نوش لب و نوش گوی فتنه بچشم و بخشم فتنه به روی و به موی ما سیکی خوار نیک تازه رخ...
-
سیکی خواره
لغتنامه دهخدا
سیکی خواره . [ سی / ی َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) سیکی خورنده . رجوع به سیکی خوار شود : شب شد بمستان اندکی تریاک بیداری بده رندان سیکی خواره را گر ساغری داری بده .اوحدی .
-
جستوجو در متن
-
پوش کردن
لغتنامه دهخدا
پوش کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوش کردن . کوشش کردن : التجرمز،التجرد؛ پوش کردن در کاری یعنی کوشش . (مجمل اللغة). || پنهان کردن . ذخیره نهادن : آن دوره گوش خر سر سیکی فروش دزداز هر خم عصیری دو دوره پوش کردیک یک چو چنبردهلش کرد خار خاربر یاد بوق میره ...
-
هیزم
لغتنامه دهخدا
هیزم . [ زُ ] (اِ) وقاد. وقید.وقود. (منتهی الارب ). حطب . هیمه . چوب برای سوختن . چوب خشک سوختنی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتندپشته ٔ هیزم بدو برداشتند. رودکی .هیزم خواهم همی ...
-
دوره
لغتنامه دهخدا
دوره . [ دَ / دُو رَ / رِ ] (از ع ، اِ) پیرامون . پیرامن . گرد. گرداگرد. دور. حول . (یادداشت مؤلف ). || دایره . (ناظم الاطباء) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی .- مهمانی دوره ؛ مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت . (یادداشت ...
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ُ ] (اِ) ظرفی سفالین یا گلین و بزرگ که در آن آب و دوشاب و سرکه و شراب و آرد و مانند آن کنند. (منتهی الارب ). دَن . خابیه . خمره . خنب . خنبره . (یادداشت مؤلف ) : شو بدان گنج اندرون خمی بجوی . رودکی .لعل می را ز سرخ خم برکش در کدو نیمه کن به...