کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیه کام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیه کام
لغتنامه دهخدا
سیه کام . [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) بدبخت و نامراد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
سیة
لغتنامه دهخدا
سیة. [ ی َه ْ ] (ع اِ) سر برگشته ٔ کمان . ج ، سیات . (ناظم الاطباء). خم گوشه ٔ کمان . ج ، سیات . (مهذب الاسماء).- سیةالقوس ؛ سرهای برگشته ٔ کمان .ج ، سیات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
گلیم سیه
لغتنامه دهخدا
گلیم سیه . [ گ ِ م ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً بخت بد : بس گلیم سیهاکز نظرت گشت سپیدنظر تو سیهی پاک بشوید ز گلیم .فرخی .
-
نفت سیه
لغتنامه دهخدا
نفت سیه . [ ن َ ت ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفت سیاه . رجوع به نفت سیاه و نفط سیاه شود : گرچه در نفت سیه چهره توان دید ولیک آن نکوتر که در آیینه ٔ بیضا بینند.خاقانی .
-
نفط سیه
لغتنامه دهخدا
نفط سیه . [ ن َ طِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به نفت سیه شود.
-
غراب سیه
لغتنامه دهخدا
غراب سیه . [ غ ُ ب ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
دل سیه
لغتنامه دهخدا
دل سیه . [ دِ ی َه ْ ] (ص مرکب ) دل سیاه . سیه دل . سیاه دل . بددل . بدخواه . که دل از شفقت و مهربانی تهی دارد : غلام همت دردی کشان یک رنگم نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند. حافظ.دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری جانب هیچ آشنا نگاه ندارد. حافظ.دلم ز...
-
سمور سیه
لغتنامه دهخدا
سمور سیه . [ س َ رِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که عربان لیل گویند.(برهان ) (آنندراج ). شب . (فرهنگ رشیدی ) : چو شنگرف سودند بر لاجوردسمور سیه زاد و روباه زرد.نظامی .
-
سیه شدن
لغتنامه دهخدا
سیه شدن . [ ی َه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاریک شدن : چون شب دین سیه و تیره شود فاطمیان صبح مشهور و مه و زهره ستاره ی سحرند. ناصرخسرو.رجوع به سیاه شود.
-
سیه کردن
لغتنامه دهخدا
سیه کردن . [ ی َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیاه کردن . به رنگ تیره درآوردن . || نوشتن . با نوشتن کاغذ را سیاه کردن . سیاه ساختن چیزی : برادران منا زین سپس سیه مکنیدبه مدح خواجه ٔ ختلان به جشنها خامه . منجیک .پیرزنی موی سیه کرده بودگفتمش ای مامک دیرینه ر...
-
سیه بادام
لغتنامه دهخدا
سیه بادام . [ ی َه ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از چشم سیاه خوبان . (آنندراج ). چشم معشوق . (غیاث اللغات ).- سیه بادام افشاندن ؛ رسمی است در ولایت که بر تابوت مرده بادامها را سیاه کرده می افشانند. (غیاث اللغات ).
-
سیه بخت
لغتنامه دهخدا
سیه بخت . [ ی َه ْ ب َ ] (ص مرکب ) تیره بخت . بدبخت : بدو گفت سهراب آزادگان سیه بخت گودرز کشوادگان . فردوسی .ز قسمت ازلی چهره ٔ سیه بختان بشست و شوی نگردد سفید این مثل است .حافظ.
-
سیه بهار
لغتنامه دهخدا
سیه بهار. [ ی َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) بهار سبزه . بعضی گویند که در بلاد سردسیر در ایام ربیع سبزه ٔ کشت که از زیر برف از پس سردی و سیرآبی بغایت سبز مایل به کبودی و سیاهی بیرون می آید آنراسیه بهار گویند. (غیاث اللغات ). ترکیب قلب است به معنی بهار به افرا...
-
سیه پستان
لغتنامه دهخدا
سیه پستان . [ ی َه ْ پ ِ ] (ص مرکب ) زنی را گویند که فرزند او نماند و زنی را نیز گویند که هر طفل را که او شیر دهد بمیرد. (برهان ) (آنندراج ) : از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزداین زال سپیدابرو وین مام سیه پستان .خاقانی .