کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سینه،سینه کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سینة
لغتنامه دهخدا
سینة. [ ن َ ] (ع اِ) دندانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ) (منتهی الارب ): فلان لایحسن سینة من سینة؛ ای شعبة من شعبة و هو ذوثلاث شعب . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) بغل و ابط. (ناظم الاطباء). بغل . (برهان ) : چرا گفت نگرفتمش زیر کش چرا بر کمر کردمش پنجه بش . فردوسی .می به زیر کش و سجاده ٔ زهدم بر دوش آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم . حافظ.- زیر کش گرفتن (برگرفتن ) ؛ زیر بغل گرفتن : عوج ... فر...
-
داغ بر دست سوختن
لغتنامه دهخدا
داغ بر دست سوختن . [ ب َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف الف بر سینه بریدن . الفی که عاشقان و قلندران بر سینه و بدن می کشند : دست را داغت نبینم ای پسر در آستین کش .میرنجات (ازمجموعه مترادفات 47).
-
کرست
لغتنامه دهخدا
کرست . [ ک ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) شکم بند زنان . بندی پهن و کش آمدنی و چسبان که زنان بر سرین و شکم و قسمتی از سینه بندند تا کلان ننماید و از کلان شدن بازدارد.
-
شرقة
لغتنامه دهخدا
شرقة. [ ش َ ق َ ] (ع اِ) آفتاب گاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار). بر آفتاب . (مهذب الاسماء). جای آفتابگیر که در زمستان نشینند. (از اقرب الموارد). آفتاب رو. سینه کش آفتاب . || آفتاب وقتی که برآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنن...
-
کش زدن
لغتنامه دهخدا
کش زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حریف را در کشتی پیش کشیدن که یکی از فنون کشتی است ، حالتی هست که هنگام اول کشتی گیری دستی ببازوی خود می زنند و آوازی که بزبان فرس مچ مچه بضم هردو میم و جیم فارسی گویند می کشند و دست حریف گرفته پیش می کشند و این از اه...
-
داغ کشیدن
لغتنامه دهخدا
داغ کشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داغ برکشیدن . داغ کردن . داغ بر رخ یا سینه کشیدن کسی را. نشان بر او از آهن تفته نهادن علامت بندگی را : پیش یکران ضمیرش عقل راداغ بر رخ کش به لالائی فرست . خاقانی .دل میکشد بداغ تو هر لحظه سینه راداغی بکش بسینه غلام ک...
-
جرعه نوش
لغتنامه دهخدا
جرعه نوش . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) جرعه کش . باده نوش . آنکه جام شراب را تا ته آن مینوشد. (ناظم الاطباء) : من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم . حافظ.ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دارکایینه ای است جام جهان بین که آه از او...
-
کمان کش
لغتنامه دهخدا
کمان کش . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کماندار و تیرانداز. (ناظم الاطباء). کمان کشنده . کسی که کمان را بکشد و به کار برد. (فرهنگ فارسی معین ) : گر حور زره پوش بود ماه کمان کش گر سرو غزل گوی بود کبک قدح خوار. رودکی .ز لشکر کمان کش نبودی چواوی نه از نا...
-
زیرزار
لغتنامه دهخدا
زیرزار. (اِ مرکب ) آواز حزین و آهسته . (از ناظم الاطباء). آوازه ٔ ضعیف ، مانند صدایی که از کباب شدن گوشت بر سر آتش برخیزد. (گنجینه ٔ گنجوی چ وحید) : بر لحن چنگ و سازی کش زیرزار باشدزیرش درشت باشد بم استوار باشد. منوچهری .اگر پای بط بر سر آرد چناربر ا...
-
کینه کشیدن
لغتنامه دهخدا
کینه کشیدن . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) انتقام . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). انتقام کشیدن . (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن : اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن . (تاریخ بیهقی ).ارجو که زود سخت به فو...
-
دست کرده
لغتنامه دهخدا
دست کرده . [ دَ ک َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) دست فروبرده . رجوع به دست کردن شود.- دست کرده به کش ؛ دست به سینه . دست در بغل : گزیدند میخوارگان خواب خوش پرستندگان دست کرده بکش . فردوسی .چو بینی رخ شاه خورشیدفش دوتایی برو دست کرده بکش . فردوسی .بیامد پدر...
-
باخه
لغتنامه دهخدا
باخه . [ خ َ / خ ِ ](اِ) کاسه پشت را گویند. (برهان ). کاسه پشت و لاک پشت را گویند که آنرا سنگ پشت میخوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا). جانور آبی است که بهندی کچهوه گویند و این لفظ ترکی است . (غیاث ). جانوریست آبی در غایت شهرت که آنرا سنگ پشت و کاسه پشت ...
-
سمن بر
لغتنامه دهخدا
سمن بر. [ س َ م َ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که یاسمن در بر و آغوش گرفته و بوی خوش از وی برآید. (ناظم الاطباء). || کسی که بر او بوی سمن دهد. || خوشبو. معطر : سمن بر ویس کرده دیده خونبارزمان هم رنگ خون آلود دینار. (ویس و رامین ).سمن بر بسر اندر آورد خم سوی ک...