کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیمگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیمگری
لغتنامه دهخدا
سیمگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل سیمگر. نقره گری . نقره سازی : به روزگار زمستان کندت سیمگری به روزگار حزیران کندت خشت پزی .منوچهری .
-
جستوجو در متن
-
خشت پزی
لغتنامه دهخدا
خشت پزی . [ خ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) آجرپزی . آجرسازی . (از ناظم الاطباء) : بروزگار زمستان کندت سیمگری بروزگار حزیران کندت خشت پزی .منوچهری .
-
شیشه گری
لغتنامه دهخدا
شیشه گری . [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (حامص مرکب ) حرفه و شغل شیشه گر. شیشه تراشی . شیشه سازی . بلورسازی . (یادداشت مؤلف ) : رودیست که کوثرش عدیل است آبش سلسال و سلسبیل است گه سیمگری نماید آبش گه شیشه گری کند حبابش . خاقانی .|| (اِ مرکب ) جای ساختن شیشه ....
-
بیموری
لغتنامه دهخدا
بیموری . [ وَ ] (حامص مرکب ) مهابت و صلابت . (برهان ). برهان گوید بضم ثالث بوزن بی نوری ، بمعنی صلابت و مهابت است و بلاشبهه خبط کرده است زیرا بفتح «واو» اصح است ، چه ور و گر بمعنی صاحب و خداوند است و بیموری بر وزن سیمگری به این معنی مناسب است یعنی تر...
-
حزیران
لغتنامه دهخدا
حزیران . [ ح َ ] (اِ) نام ماه نهم است از سال رومیان و نام روز اول تابستان هم هست . (برهان قاطع). ماه اول تابستان . (شرفنامه ٔ منیری ) (السامی فی الاسامی ). و آن سی روز است . سرطان . تیر. ابن بطوطة گوید: و اول ابتداء زیادته [ زیادة النیل ] فی حزیران و...
-
مسلسل
لغتنامه دهخدا
مسلسل . [ م ُ س َ س َ ] (ع ص ، ق ) پی درپی . متوالی . (ناظم الاطباء). پیاپی . پشتاپشت . مربوط. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی پس از دیگری : مر آن دوست را دوستان بسیارند و همچنین مسلسل . (گلستان ).- حدیث مسلسل ؛ (اصطلاح حدیث ) عبارت است از حدیثی که رجال ...
-
روزگار
لغتنامه دهخدا
روزگار. (اِ مرکب ) از: روز + گار. (از غیاث اللغات ) در پهلوی روچکار مجموعه ٔ ایام . (فرهنگ فارسی معین ). ایام . زمان . وقت .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) مدت : بتا روزگاری برآید براین کنم پیش هرکس ترا آفرین . بوشکور.خور بشادی نوبهاری روزگارمی گس...