کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیل رود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیل آورد
لغتنامه دهخدا
سیل آورد. [ س َ / س ِ وَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) آنچه که توجبه می آورد. (ناظم الاطباء). آورده شده بوسیله ٔ سیل . آنچه که سیل با خود همراه می آورد.
-
سیل برج
لغتنامه دهخدا
سیل برج . [ س ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات ، حبوبات ، لبنیات و پشم می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری است . سکنه اش از طایفه ٔ حسنوند بوده و زمستان ...
-
سیل بند
لغتنامه دهخدا
سیل بند. [ س َ / س ِ ب َ ] (اِ مرکب ) سدی محکم که در جلو مظان سیل سازند. (یادداشت بخط مؤلف ). سدی که برای جلوگیری از سیل سازند.
-
سیل خیز
لغتنامه دهخدا
سیل خیز. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جایی که سیل ازآن حرکت کند. (از فرهنگ فارسی معین ). جایی که سیل از آن خیزد. آنجا که سیل از آن روان شود : تا بدامن ننشیند ز نسیمش گردی سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست . حافظ.ز سیل خیز فنا ایمن است قصر بقا...
-
سیل رام
لغتنامه دهخدا
سیل رام . [ س ِ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ رب النوع ابر و گران دود و نژم و ضیا است . (آنندراج ) (انجمن آرا). نام فرشته ٔ موکل بر ابر و بخار. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
-
سیل ران
لغتنامه دهخدا
سیل ران . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ابری که مانند سیل آب میریزد. (ناظم الاطباء). آنچه مانند سیل آب ریزد. بسیارآب : سگ دیوانه پاسبانم شدخوابم از چشم سیل ران برخاست . خاقانی .طوفان شود آشکار کز خون شمشیر تو سیل ران ببینم . خاقانی .در ماتم تو گشت مرا چشم...
-
سیل ریز
لغتنامه دهخدا
سیل ریز. [ س َ/ س ِ ] (نف مرکب ) سیل ریزنده . سیل باران : در خانه ٔ سیل ریز منشین سیل آمد سیل ، خیز منشین .نظامی .
-
سیل ریزی
لغتنامه دهخدا
سیل ریزی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) عمل سیل آوردن : کوه عظمت بسیل ریزی دریای کرم بموج خیزی .ابوالفضل فیاضی (از آنندراج ).
-
سیل کبود
لغتنامه دهخدا
سیل کبود. [ س ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد. دارای 208 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ سیل کبود. محصول آنجا غلات ، لبنیات و پشم . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان قالی ، جاجیم بافی است . ساکنین از طایفه ٔ دا...
-
سیل گردان
لغتنامه دهخدا
سیل گردان . [ س َ / س ِ گ َ ] (اِمرکب ) راهی که برای سیل سازند تا به آبادی و عمران و جاده زیان نیارد. سد. بند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سیل گرگی
لغتنامه دهخدا
سیل گرگی . [ س ِگ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مال اسدی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات ، لبنیات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و سیاه چادر بافی است . ساکنین از طایف...
-
سیل نظر
لغتنامه دهخدا
سیل نظر. [ س ِ ن َ ظَ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات ، صیفی ، لبنیات و پشم است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان سیاه چادربافی است . ساکنین از طایفه ٔ ب...
-
حبس سیل
لغتنامه دهخدا
حبس سیل .[ ح َ س ُ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دو حرّه ٔ بنی سلیم .
-
خشکه سیل
لغتنامه دهخدا
خشکه سیل . [ خ ُ ک ِ س ِ ] (اِخ ) به «اق زمان کندی » در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 رجوع شود.
-
سیل در خرمن افتادن
لغتنامه دهخدا
سیل در خرمن افتادن . [ س َ / س ِ دَ خ َ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مضطرب و بی آرام و پریشان شدن . (آنندراج ).