کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیلاب کند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیلاب کند
لغتنامه دهخدا
سیلاب کند. [ س َ / س ِ ک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) زمینی را گویند در کوه و صحرا که آب و سیل آنرا کنده و رخنه ها در آن افکنده باشد و آن رخنه ها را نیز سیلاب کند خوانند. (برهان )(آنندراج ). زمینی که سیلاب آنرا کنده باشد. (فرهنگ رشیدی ). زمینی در کوه و...
-
واژههای مشابه
-
سیلاب خیز
لغتنامه دهخدا
سیلاب خیز. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) سیلاب خیزنده . که سیلاب از آن برخیزد. در بیت زیر ظاهراً، در معرض سیلاب : رخنه کن این خانه ٔ سیلاب خیزتا بودت فرصت راه گریز.نظامی .
-
سیلاب دوانی
لغتنامه دهخدا
سیلاب دوانی . [ س َ / س ِ دَ ] (حامص مرکب ) مجازاً، کرم کردن و بسیار بخشیدن . (آنندراج ). سخاوت و داد و دهش بسیار. (ناظم الاطباء) : ابر لطف تو بسیلاب دوانی محتاج من لب تشنه بیک قطره چکانی محتاج .محتشم (از آنندراج ).
-
سیلاب گیر
لغتنامه دهخدا
سیلاب گیر. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) زمین پست که آب در آن جمع شود. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : ما از شراب لعل بهمت گذشته ایم سیلاب گیر نیست زمین بلند ما.صائب (دیوان چ امیری فیروزکوهی ص 57).
-
جستوجو در متن
-
لوشاره
لغتنامه دهخدا
لوشاره . [ رَ / رِ ] (اِ) لور. (جهانگیری ). زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد. (برهان ). لورکند. سیلاب کند. آبراه .
-
درازناک
لغتنامه دهخدا
درازناک . [ دِ ] (ص مرکب ) طویل . دراز. طولانی : چگونه راهی ، راهی درازناک عظیم همه سراسر سیلاب کند و خارا خار .بهرامی .
-
جلاخ
لغتنامه دهخدا
جلاخ . [ ج ُ] (ع ص ) (سیل ...) آنکه وادی را پر کند و همه چیز را ببرد. (منتهی الارب ). سیل کثیر. (از اقرب الموارد).سیلاب سخت . (مهذب الاسماء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قرکن
لغتنامه دهخدا
قرکن . [ ق َ ک َ ] (اِ) زمینی را گویند که آن را آب یا سیلاب کند، ودر هر جای از آن قدری آب ایستاده باشد. || جوی را نیز گویند که آن را نو احداث کرده یا کنده باشند. (آنندراج ). رجوع به فَرکَن و فَرکَنْد شود.
-
لورکند
لغتنامه دهخدا
لورکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) پشته و زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد، چه لور به معنی سیلاب هم آمده است و در فرهنگ سروری این لغت به معنی آب آمده است . (برهان ). مغاک که از سیل بر زمین پیدا میشود. (غیاث ). سیلاب کند : ز ری تا دهستان و خوارزم و جند...
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ ک َ / کُو رَ / رِ ] (اِ) زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد و بدان سبب گودها در آن بهم رسیده و پر گل و لای باشد. (برهان ). زمینی که سیلاب آن را کنده و پست و بلند گشته و پر گل و لای باشد. (ناظم الاطباء). سیلاب کنده و زمین گوشده و گل در ا...
-
جوق
لغتنامه دهخدا
جوق . [ ج َ ] (معرب ، اِ) مطلق جماعت از جن و انس و گروه مرغان و جز آن . (آنندراج ). کل قطیع من ای غانی هم واحد. (ذیل اقرب الموارد) : هر کجا باشند جوق مرغ کوربر تو جمع آیند ای سیلاب شور. مولوی .شب نیست که از برج فلک زآه دمادم تأثیر دو صد جوق کبوتر نپ...
-
نژم
لغتنامه دهخدا
نژم . [ ن ِ / ن ُ ] (اِ) بخاری که در هوای زمستان به صبح پدید آید. (غیاث اللغات ) (از رشیدی ). میغ و آن بخاری باشد تاریک و ملاصق زمین که عربان ضباب خوانند. (از برهان قاطع). بخاری که در هوای زمستان پدید آید و اطراف زمین را تیره کند و آن را میغ نیز گوین...
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل َه ْ ] (اِ) شراب . باده ٔ انگوری . شراب انگوری . (برهان ) : هرچه بستاند از حرام و حرج از بهای نماز و روزه و حج یا به له یا به منگ صرف کندبرف را یار دوغ و ترف کند. سنائی .با له و منگ عمر خویش هدر. سنائی .دولت آنراست در این وقت که آبش از له صل...