کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیف و قلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلاته سیف
لغتنامه دهخدا
کلاته سیف . [ ک َ ت ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ابن سیف
لغتنامه دهخدا
ابن سیف . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن عبداﷲبن سیف بن سعید. فقیه شافعی . او از ربیعبن سلیمان مرادی روایت کند. (ابن الندیم ).
-
سیف آباد
لغتنامه دهخدا
سیف آباد. [س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 716 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سیف ا
لغتنامه دهخدا
سیف ا. [ س َ فُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب خالدبن ولید. رجوع به خالد شود.
-
سیف ا
لغتنامه دهخدا
سیف ا. [ س َ فُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین علیه السلام . رجوع به علی ... شود.
-
سیف الغراب
لغتنامه دهخدا
سیف الغراب . [ س َ فُل ْ غ ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از سوسن . (الفاظالادویه ). دلبوث . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سوسن احمر. دور حولة. سنخار. ماخاربون . فاسغانیون . (یادداشت بخط مؤلف ). گیاهی است که دلبوث است بدان جهت که برگ باریک مانا...
-
عباس آباد سیف
لغتنامه دهخدا
عباس آباد سیف . [ ع َب ْ با دِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش خرقان شهرستان ساوه . 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
ابن سیف الفارض
لغتنامه دهخدا
ابن سیف الفارض . [ اِ ن ُ س َ فِل ْرِ ] (اِخ ) نام یکی از فقهای شافعی . (ابن الندیم ).
-
سیف ذی یزن
لغتنامه دهخدا
سیف ذی یزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود.
-
سیف الدین باخرزی
لغتنامه دهخدا
سیف الدین باخرزی . [ س َ فُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به باخرزی سیف الدین شود.
-
حاجی سیف الدین خان
لغتنامه دهخدا
حاجی سیف الدین خان . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 52 شود.
-
جستوجو در متن
-
اقطعان
لغتنامه دهخدا
اقطعان . [ اَ طَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اقطع. شمشیر و قلم . (مهذب الاسماء). کنایه از سیف و قلم است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ریاستین
لغتنامه دهخدا
ریاستین . [ س َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ریاست . تسلط بر سیف و قلم . دو سری . دو سروری . ریاست کشوری و لشکری : ذوالریاستین . (یادداشت مؤلف ).
-
نیزه
لغتنامه دهخدا
نیزه . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (اِ) حربه ٔ معروف که به عربی آن را رمح و سنان گویند. (انجمن آرا). رمح . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). قناة. (منتهی الارب ) (دستورالاخوان ). طراد. مخرص .خرص . لیطة. (از منتهی الارب ). نوعی از سلاح که به عربی رمح گویند و چوبی ...