کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیران
لغتنامه دهخدا
سیران . (ع اِ) ج ِ سور. (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). باروها.
-
سیران
لغتنامه دهخدا
سیران . [ س َ ] (ع مص ) سیر کردن . (غیاث ) (آنندراج ). سیر. گردش برای تفرج . (ناظم الاطباء) : امتناع پیل از سیران بیت با جد آن پیلبان و بانگ هیت . مولوی .چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم من مهم سیران خود را کی هلم .مولوی .خانه ای را کش دریچه ست آن طرف دار...
-
واژههای مشابه
-
کانی سیران
لغتنامه دهخدا
کانی سیران . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 15هزارگزی شمال خاوری بوکان و 6هزارگزی شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 245 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، لبنیات ، چغ...
-
واژههای همآوا
-
صیران
لغتنامه دهخدا
صیران . (ع اِ)ج ِ صَور. خرمابنان ریزه . رجوع به صور شود. || ج ِ صِوار. گله ٔ ماده گاوان . رجوع به صوار شود.
-
ثیران
لغتنامه دهخدا
ثیران . (ع اِ) ج ِ ثَور. گاوان . گاوان نر.
-
جستوجو در متن
-
شاه منصوری
لغتنامه دهخدا
شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در ییلاق قریه ٔ امام و کرد سیران و قشلاق زهاب سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 59).
-
ماهین
لغتنامه دهخدا
ماهین . (اِخ ) دهی از دهستان طارم پایین است که در بخش سیران شهرستان زنجان واقع است و 1007 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
بنی قیصر
لغتنامه دهخدا
بنی قیصر. [ ب َ ق َ ص َ ] (اِخ ) سلسله ٔ حکمرانانی بوده اند که در جزیره ٔ کیش حکومت کرده اند و اصل آنان از سیران بوده است و سیصد سال فرمانروایی داشته اند و در626 هَ . ق . بروزگار اتابک ابوبکربن سعد زنگی منقرض شده اند. رجوع به تاریخ وصاف از صص 170 - 1...
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دارابجرد یا نزدیک سیران . (منتهی الارب ). شهرکی است [ به ناحیت پارس ] از حدود سیراف ، آبادان با مردم بسیار. (از حدود العالم چ ستوده ص 141). حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب آورده است : کران و ایراهستان در بیابانی است گر...
-
سپنجاب
لغتنامه دهخدا
سپنجاب . [ س ِ پ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که کاموس کشانی که رستم او را کشت ضابط آن ولایت بود. بحذف حرف ثانی هم بنظر آمده . (برهان ). نام ولایتی است از ترکستان که کاموس کشانی حاکم آنجا بود و آن را اسپنجاب نیز گویند همانا سپیچاب باشد نه بنون و گویند د...
-
زیرباذ
لغتنامه دهخدا
زیرباذ. [ رَ ] (اِخ ) زیرباد. جزیره ٔ زیراباذ. از نواحی فارس ... ابن سیران در تاریخ خود آرد: عبداﷲبن عماره صاحب جزیره ٔ زیرباذ که بیست و پنج سال پادشاهی کرده بود در سال 309 هَ . ق . درگذشت و پس از وی برادرش جعفربن حمزة شش ماه پادشاهی کرد و بدست غلاما...
-
حقب
لغتنامه دهخدا
حقب . [ ح ُ / ح ُ ق ُ ] (ع اِ) هشتاد سال و زیادت از آن . (اقرب الموارد). مدت هشتاد سال یا بیش از آن . هشتاد سال . (مهذب الاسماء). || روزگار. (منتهی الارب ) (از دهار) (مهذب الاسماء). دهر. (از اقرب الموارد). روزگاردراز. زمان دراز. || سال . و گویند ساله...