کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیخیکبابکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کباب
لغتنامه دهخدا
کباب . [ ک َ ] (اِ) گوشت که به درازا ببرند برای بریان کردن و فارسیان بمعنی گوشت بریان به طریق معهود استعمال نمایند. (بهار عجم ) (آنندراج ). گوشت که به قطعات برند و گاه بکوبند و سپس بر آتش نهند تا بریان شود. گوشت قطعه قطعه کرده بروی آتش بریان کرده . گ...
-
کباب
لغتنامه دهخدا
کباب . [ ک َ ] (ع اِ) گوشت کوفته ٔ بریان ساخته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). طبابه . (منتهی الارب ). طباهج . (اقرب الموارد).
-
کباب
لغتنامه دهخدا
کباب . [ ک َ / ک ُ ] (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ). نام آبی است در عقیق تمرة. (معجم البلدان ). || نام کوهی است . (منتهی الارب ). || نام موضعی است . (از معجم البلدان ).
-
کباب
لغتنامه دهخدا
کباب . [ ک ُ ] (ع اِ) گله ٔ شتران بسیار. || گوسپندان بسیار. || ریگ بر هم نشسته . || خاک . || گل و لای چسبیده . || خاک نمناک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
کباب کردن
لغتنامه دهخدا
کباب کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کباب پختن . (بهار عجم ) (آنندراج ). بریان کردن کباب بر آتش . به سیخ کشیدن .به سیخ زدن : از آن فروزی آتش همی برزم اندرکه کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب . مسعودسعد.چه آتش است حسامت که چون فروخته شدبدو دل و جگر دشمن...
-
کباب شدن
لغتنامه دهخدا
کباب شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بریان شدن گوشت بر آتش . || سوختن . متأثر شدن . سخت متألم شدن از دردی : سرو سعادت ازتف خذلان زگال گشت و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد.خاقانی .
-
کباب کشیدن
لغتنامه دهخدا
کباب کشیدن . [ک َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) برآوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه (بهار عجم ) (آنندراج ). به سیخ کردن قطعات گوشت و بر آتش نهادن برای بریان شدن : یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی . ظهوری (از آنندراج ).ببزم باده کشان هر کسی کند ک...
-
کباب گردیدن
لغتنامه دهخدا
کباب گردیدن . [ ک َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کباب گشتن . کباب شدن : عشق تو با چار چیزم یار دارد هشت چیزمر مرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب . فرخی سیستانی .رجوع به کباب شدن شود.
-
کباب پز
لغتنامه دهخدا
کباب پز. [ ک َ پ َ ] (نف مرکب ) که کباب پزد. پزنده ٔ کباب .
-
کباب پزی
لغتنامه دهخدا
کباب پزی . [ ک َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کباب پز.پختن کباب . || (اِ مرکب ) دکان کباب پزی .
-
کباب افگندن
لغتنامه دهخدا
کباب افگندن . [ ک َ اَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کباب پختن . (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار دادن گوشت به قطعات کرده بر آتش بقصد برشته و بریان شدن و اطلاق کباب بر گوشت مجاز است : ما ز روی آتشین او نقاب افگنده ایم باراول ما بر این آتش کباب افگنده ایم . میرزا ص...
-
کباب انداختن
لغتنامه دهخدا
کباب انداختن . [ ک َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کباب پختن . (بهار عجم ) (آنندراج ). کباب افکندن . قرار دادن گوشت به قطعات کرده بر آتش بقصد برشته و بریان شدن : حسن می خواهند مستان را به شمع و گل چه کارهر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم . محمدقلی سلیم (از آ...
-
کباب تر
لغتنامه دهخدا
کباب تر. [ ک َ ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کباب آبدار. || برف . (آنندراج ).- کباب تر از ران آهو ؛ کباب آبدار از گوشت ران آهو.- || کنایه از پرگالهای برف است که در ایام زمستان می بارد. (برهان ) (آنندراج ) : کباب تر از ران آهوی نرنمک ریخته آب را د...
-
کباب چینی
لغتنامه دهخدا
کباب چینی . [ ک َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کبابه . (ناظم الاطباء). رجوع به کبابة شود.
-
کباب خوردن
لغتنامه دهخدا
کباب خوردن . [ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) اکل کباب . تناول کردن کباب .