کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاوش
لغتنامه دهخدا
سیاوش . [ وَ ] (اِ) پرنده ای که آنرا سرخاب گویند. (برهان ). نوعی از مرغان . (فرهنگ رشیدی ).
-
سیاوش
لغتنامه دهخدا
سیاوش . [ وَ / وُ ] (اِخ ) سیاوخش . (برهان ) : بگنجی که بد جامه ٔ نابریدفرستاد پیش سیاوش کلید. فردوسی .بر آنم که پور سیاوش تویی ز تخم کیانی و باهش تویی . فردوسی .سیاوش مرا همچو فرزند بودکه با فر و با برز و اورند بود. فردوسی .آن خون سیاوش از خم جم چون...
-
واژههای مشابه
-
کین سیاوش
لغتنامه دهخدا
کین سیاوش . [ن ِ وَ / وُ / وو ] (اِخ ) کینه ٔ سیاوش . نام لحنی است از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). نام لحن بیستم از جمله ٔ سی لحن باربد. (برهان ) : واهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند. (تاریخ...
-
کینه ٔ سیاوش
لغتنامه دهخدا
کینه ٔ سیاوش . [ ن َ / ن ِ ی ِ وَ / وُ / وو ] (اِخ ) به معنی کین سیاوش است که نام لحن بیستم باشد از سی لحن باربد. (برهان ) (ناظم الاطباء) : خرمتر از بهار و سراید به زیر و بم گه کینه ٔ سیاوش و گه سبزه ٔ بهار.ازرقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
دم سیاوش
لغتنامه دهخدا
دم سیاوش . [ دَ م ِ وُ ] (اِ مرکب ) چوبی است که جامه ٔ سرخ بدان زنند، و آن را خون سیاوش وخون سیاوشان و دار پرنیان و سیاوشان نیز گویند و به تازی دم الاخوین و به هندی بکم گویند، و وجه تسمیه آن است که چون افراسیاب سیاوش را کشت جایی که خون او بر زمین ریخ...
-
دیزج سیاوش
لغتنامه دهخدا
دیزج سیاوش . [ زَ وُ ] (اِخ )دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه با 300 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سوک سیاوش
لغتنامه دهخدا
سوک سیاوش . [ ک ِ وَ ] (اِ مرکب ) نام آهنگی است .
-
سوگ سیاوش
لغتنامه دهخدا
سوگ سیاوش . [ گ ِ وَ ] (اِ مرکب ) نام لحنی از موسیقی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سیاوش آباد
لغتنامه دهخدا
سیاوش آباد. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیلاخوربخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 478 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سیاوش آباد
لغتنامه دهخدا
سیاوش آباد. [ وَ] (اِخ ) همان سیاوخش آباد است . (برهان ) (آنندراج ).
-
سیاوش کلا
لغتنامه دهخدا
سیاوش کلا. [ وَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره طغان بخش بهشهر شهرستان ساری . دارای 190 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ نکا. محصول آنجا برنج ، غلات و مختصر مرکبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
سیاوش گرد
لغتنامه دهخدا
سیاوش گرد. [ وَ گ ِ ] (اِخ ) سیاوخش گرد است که نام شهر سیاوخش باشد. (برهان ). نام شهری بوده در توران که سیاوش آنرا بنام خود بناکرده . (آنندراج ).
-
پور سیاوش
لغتنامه دهخدا
پور سیاوش . [ رِ وَ ] (اِخ ) مراد کیخسرو است : چو پور سیاوش شنیدش پیام منم پیش رو، گفت بهرام نام . فردوسی .رجوع به پور سیاوخش و کیخسرو شود.
-
خون سیاوش
لغتنامه دهخدا
خون سیاوش . [ ن ِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که از برگهای وی عصیر سرخی می گیرند، مانند خون . (ناظم الاطباء). داروئی است سرخ رنگ گویند افراسیاب سیاوش را کشت در جایی که خون او بر زمین ریخته شد این گیاه در آن زمین روئید و بعضی بقم را گفته ...