کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاه نقطۀ مطلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کمره سیاه
لغتنامه دهخدا
کمره سیاه . [ ک َ م َ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چقلوندی است که در بخش سلسله شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ چقلوندی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کلاه سیاه
لغتنامه دهخدا
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 927 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
کلاه سیاه
لغتنامه دهخدا
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
-
کره سیاه
لغتنامه دهخدا
کره سیاه . [ ک ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان . 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کنجد سیاه
لغتنامه دهخدا
کنجد سیاه . [ ک ُ ج ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گیاهی است از تیره ٔ نعناعیان و از دسته ٔ علف گربه ها که یک ساله است و دارای گلهای آبی و گاهی زرد است . از دانه های سیاه رنگ و ریز این گیاه روغن خشک شونده ای حاصل می شود که علاوه بر آنکه در برخی نقاط ب...
-
نفت سیاه
لغتنامه دهخدا
نفت سیاه . [ ن َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفت تصفیه نشده . باقی مانده ٔ نفت طبیعی پس از استخراج بعضی از مشتقات از آن مانند نفت سفید، بنزین و غیره : شتروار سیصد ز نفت سیاه بیارند بر بارها تا دو ماه . فردوسی .از آتش برافروخت نفت سیاه بجنبید از آن ...
-
نخود سیاه
لغتنامه دهخدا
نخود سیاه . [ ن ُ خُدْ ] (اِ مرکب ) مُجُک . (یادداشت مؤلف ).- پی نخود سیاه فرستادن ؛ کسی را که نخواهند در وقت کاری حاضر باشد به تدبیر و بهانه بیرون فرستادن : دیروز رندان میخواستند شراب بخورند آخوند بیچاره را پی نخود سیاه فرستادند . پی کاری فرستادن ...
-
نفط سیاه
لغتنامه دهخدا
نفط سیاه . [ ن َ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفت سیاه . رجوع به نفت سیاه شود.
-
نی سیاه
لغتنامه دهخدا
نی سیاه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردارآباد بخش مرکزی شهرستان شوشتر در 9هزارگزی جنوب غربی شوشتر و 8هزارگزی جنوب جاده ٔ دزفول به شوشتر، کنارغربی رود شطیط، در دشت گرمسیری واقع و دارای 200 تن سکنه است . آبش از رود شطیط، محصولش غلات و شغل اهالی ...
-
غراب سیاه
لغتنامه دهخدا
غراب سیاه . [ غ ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به غراب سیه شود.
-
آب سیاه
لغتنامه دهخدا
آب سیاه . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب سیه . کوری تام یا ناقص که از ضمور و اطروفیای ِ عصب باصره پدید آید : ز سهم خدنگت بروز سپیددرآید بچشم خور آب سیاه . کمال الدین اسماعیل .و چشم آب سیاه آورده را زاور گویند. (برهان ).- آب سیاه آوردن چشم ؛ زاور...
-
آب سیاه
لغتنامه دهخدا
آب سیاه .(اِخ ) نام دره ای در نزدیکی شهر قنوج در هندوستان .
-
آلوی سیاه
لغتنامه دهخدا
آلوی سیاه . [ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آلوسیاه شود.
-
جزع سیاه
لغتنامه دهخدا
جزع سیاه . [ ج َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوع خاصی از جزع که تیره رنگ است . مهره ٔ یمانی سیاه . مهره ٔ سیاه : حصاری بر آن که ز جزع سیاه بلندیش بگرفته بر ماه راه .(گرشاسب نامه ).
-
تخته سیاه
لغتنامه دهخدا
تخته سیاه . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) صفحه ٔ بزرگی از چوب یا جز آن که سیاهرنگ زنند و بر دیوار مقابل نشیمن گاه شاگردان نصب نمایند وهر بار چیزی خواهند بر آن نویسند و سپس پاک کنند.