کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاق
لغتنامه دهخدا
سیاق . (ع مص ) راندن . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 3) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (المصادر زوزنی ). || جان کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (المصادر زوزنی ). در جان کندن درآمدن بیمار. (منتهی الارب ). || (اِ) دست پیم...
-
واژههای همآوا
-
صیاغ
لغتنامه دهخدا
صیاغ . [ ص َی ْ یا ] (ع ص ) زرگر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). || دروغگو. (اقرب الموارد).
-
صیاغ
لغتنامه دهخدا
صیاغ . [ ص ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ صائغ. (اقرب الموارد). رجوع به صائغ شود.
-
جستوجو در متن
-
نواکر
لغتنامه دهخدا
نواکر. [ ن َ ک ِ ] (اِ) در تداول عوام ، ج ِ کلمه ٔ فارسی نوکر است به سیاق عربی .
-
دستجات
لغتنامه دهخدا
دستجات . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) ج ِ دسته به سیاق عربی . دسته ها. فرقه ها. گروه ها. (ناظم الاطباء).
-
شیل
لغتنامه دهخدا
شیل . (اِ) سدی که در عرض رودخانه برای صید ماهی با چوب سازند. ج ، شیلات (به سیاق عربی ). (از فرهنگ فارسی معین ).
-
دستورات
لغتنامه دهخدا
دستورات . [ دَ ] (اِ) ج ِ دستور به سیاق عربی . رجوع به دستور شود. || صدیکی که به زمین دار در وقت جمع اراضی داده می شود. (ناظم الاطباء).
-
باقی فاضل کردن
لغتنامه دهخدا
باقی فاضل کردن . [ ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفریق کردن در اصطلاح سیاق . (یادداشت بخط مؤلف ). جمع و خرج کردن . منها کردن . موضوع کردن . کسر کردن . تفریق حساب .
-
کواغذ
لغتنامه دهخدا
کواغذ. [ ک َ غ ِ ] (اِ) جمع عربی لفظ فارسی است که کاغذ باشد. (آنندراج ). ج ِ کاغذ. (ناظم الاطباء). ج ِ کاغذ به سیاق عربی . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کاغذ شود.
-
کوهپایجات
لغتنامه دهخدا
کوهپایجات . [ ی َ/ ی ِ ] (اِ) جمع غلطِ کوهپایه به سیاق عربی . (از فرهنگ فارسی معین ) : ترقی منسوجات کوهپایجات اصفهان (در زمان ناصرالدین شاه ). (المآثر و الاثار ص 160 از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوهپایه شود.
-
نشان زد
لغتنامه دهخدا
نشان زد. [ ن ِ زَ ] (ن مف مرکب ) مؤلف آنندراج آرد: «نشان زد: مقرر و معین . از فرهنگی نوشتم ». ظاهراً مؤلف فرهنگ منقول عنه به سیاق «نام زد» این ترکیب را ساخته است .
-
شحانی
لغتنامه دهخدا
شحانی . [ ش َ ] (اِ) ج ِ شحنه ، به سیاق عربی : فرمودیم تا در هر ماهی دو روز شحانی و ملوک ... و دانشمندان در مسجد جامع... جمع شوند. (تاریخ غازان چ کارل یان ص 219).
-
متناسقه
لغتنامه دهخدا
متناسقه . [ م ُ ت َ س ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث متناسق : از سیاق اوراق سابقه و فروع ابواب متناسقه .(حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2). رجوع به تناسق شود.