کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاحت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیاحت نامه
لغتنامه دهخدا
سیاحت نامه . [ ح َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتابی که در آن سرگذشت سیاحت را نوشته باشند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رویدن
لغتنامه دهخدا
رویدن . [ رَ دَ ] (مص ) رفتن و روان شدن . || سیر کردن . سفر کردن . سیاحت کردن . (ناظم الاطباء).
-
درنوردن
لغتنامه دهخدا
درنوردن . [ دَ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سفر کردن . سیاحت کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به نوردن شود.
-
ثک
لغتنامه دهخدا
ثک . [ ث َ ک ک ] (ع مص ) سیاحت کردن در زمین .
-
گیتی خرامیدن
لغتنامه دهخدا
گیتی خرامیدن . [ خ ِ / خ َ / خ ُ دَ ](مص مرکب ) سیر کردن در گیتی . سیاحت کردن در جهان .
-
گیتی نوردیدن
لغتنامه دهخدا
گیتی نوردیدن . [ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) گردیدن در گیتی . گیتی را سیاحت کردن و زیر پای گذاردن . رجوع به گیتی نورد و گیتی نوردی شود.
-
مجاوری
لغتنامه دهخدا
مجاوری . [ م ُ وِ ] (حامص ) مجاور بودن . مقیم بودن . معتکف بودن : دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت . سعدی .و رجوع به مجاورشود.- مجاوری کردن ؛ اقامت کردن . اعتکاف کردن : خاطر خاقنی از آن کعبه شناس شد که اودر حرم خدایگان ...
-
نورد کردن
لغتنامه دهخدا
نورد کردن . [ ن َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوردیدن . طی کردن : بدین گونه می کرد ره را نوردزمان زیر گردون زمین زیر گرد. نظامی .ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 19). || م...
-
تفرج کردن
لغتنامه دهخدا
تفرج کردن . [ ت َ ف َرْرُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیر کردن و گردش نمودن جهت گشادگی خاطر. (ناظم الاطباء). تماشا کردن . سیاحت کردن : ...پسر آلتونتاش خوارزمشاه روزی زمستان ببام برآمد تا تفرج کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410).برو اندر جهان تفرج کن پیش ازآن روز...
-
بگشتن
لغتنامه دهخدا
بگشتن . [ ب ِ گ َ ت َ ] (مص ) تغییر کردن . دیگرگون شدن . امتقاع ؛ بگشتن رنگ روی . بگشتن رنگ ، مزه ، طعم ، بوی ، خوی ، سرکه و جزآن ، تغییر کردن : از خشم گونه ٔ او بگشت : گلگون رخت چو شست بهار از وی بگذشت گل بگشت ز گلگونی . ناصرخسرو (تعلیقات دیوان ص 67...
-
رحلة
لغتنامه دهخدا
رحلة. [ رِ ل َ ] (ع مص ، اِ) کوچ کردن . (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از دهار). از جایی به جایی شدن . انتقال . کوچیدن . کوچ کردن . (یادداشت مؤلف ) : و اذا اراد اﷲ رحلة نعمةعن دار قوم اخطأوا التدبیرا. (از تاریخ بیهقی چ ا...
-
پفیفر
لغتنامه دهخدا
پفیفر. [ پْف ِ / پ ِ ف ِ ] (اِخ ) (ایدا...) نام زنی سیاح و رحاله از اهالی اطریش متولد وین در 1797 م . و متوفات بهمانجا در 1858 م . شوی وی در جوانی بمرد و او پس از آنکه فرزندان خویش را بزرگ کرد در 47 سالگی بعملی کردن آرزوی دیرین خود یعنی سیاحت عالم پر...
-
مرافقت
لغتنامه دهخدا
مرافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع اِمص ) مرافقة. همراهی و رفاقت کردن . (غیاث اللغات ). رجوع به مرافقة شود. || رفاقت . همراهی . همگامی . هم سفری : تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند.خواستم مرافقت کنم موافقت نکردند. (گلستان سعدی ). طایفه ای از اوبا...
-
عزم کردن
لغتنامه دهخدا
عزم کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قصد کردن . آهنگ کردن : ز بعد یوسف ایوب صابر آمد بازبدهر بد صدوهفتاد و کرد عزم سفر. ناصرخسرو.گر کردی این عزم کسی را ز تفکرنفرین کندی هر کس بر آزر بتگر. ناصرخسرو.نکند باز رأی صید ملخ نکند شیر عزم زخم شکال . ؟ (از ک...