کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سگ به هَسار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سگ پاسوخته
لغتنامه دهخدا
سگ پاسوخته . [ س َ گ ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هرزه گرد و دربدر. (رشیدی ). چون پای سگ میسوزد یک جا قرار نمیگیرد مضطربانه اینطرف و آن طرف میدود و از این جا بر شخص هرزه گرد و دربدری اطلاق آن کنند. (آنندراج ) : رنگ بیابان چو شد افروخته شیر د...
-
سگ چارچشم
لغتنامه دهخدا
سگ چارچشم . [ س َ گ ِ چ َ / چ ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سگی که دوتا خال سیاه بر بالای چشم داشته باشد و چشمش کم نور باشد. (آنندراج ).
-
سگ گزیده
لغتنامه دهخدا
سگ گزیده . [ س َ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه سگ او را گزیده باشد. بی تاب . ناراحت : لب تشنه ترم ز سگ گزیده از دست کس آب چون ستانم . خاقانی .زآن آب آذرآسا زانسان همی هراسم کز آب سگ گزیده و شیرسیه ز آذر. خاقانی .سگ گزیده خصم و تیغ شه چو آب کاتش سرک...
-
سگ باز
لغتنامه دهخدا
سگ باز. [ س َ ] (نف مرکب ) بازی کننده ٔ با سگ . آنکه با سگ بازی کند. || معرکه گیری که با سگ بازی کند و سگ را در رقص آورد. (آنندراج ) : اگر بود سگ باز از اهل دردچرا با سگ خویش بازی نکرد. میرزاطاهر وحید (از آنندراج ).|| آنکه در صورت انسان باشد و در کرد...
-
سگ بچه
لغتنامه دهخدا
سگ بچه . [ س َ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) توله سگ . بچه ٔ سگ . (ناظم الاطباء). توله : نهاده اند زن و بچه ٔ من از سرمابسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ . سوزنی .پس سگ بچه ای بخانه برد و مدتی در خانه تعهد میکرد. (سندبادنامه ص 192).
-
سگ بستک
لغتنامه دهخدا
سگ بستک . [ س َ ب َ ت َ ] (اِ مرکب )سگی است که زیرک و با فراست باشد. (ناظم الاطباء).
-
سگ جانی
لغتنامه دهخدا
سگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) سخت جانی و حریص بودن . (غیاث ) : کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانوبزانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش .خاقانی .
-
سگ دوی
لغتنامه دهخدا
سگ دوی . [ س َ دَ / دُ ] (حامص مرکب ) تکاپوی و جستجوی بی فایده . (آنندراج ). دوندگی بی فایده و بی ثمر. (ناظم الاطباء).
-
سگ زبانی
لغتنامه دهخدا
سگ زبانی .[ س َ زَ ] (حامص مرکب ) چاپلوسی و تملق : خواند سگ را بسگ زبانی خویش سگ دویدش بمهربانی پیش .نظامی .
-
سگ سیرت
لغتنامه دهخدا
سگ سیرت . [ س َ رَ ] (ص مرکب ) آنکه سیرت سگ داشته باشد و آن کنایه از رنجانیدن و گزیدن باشد. (آنندراج ). گزنده . (از ناظم الاطباء) : خرسر و خرس روی و سگ سیرت خر گرفته بکول خیک شراب . سوزنی .|| گستاخ و بی ادب و درشت . (ناظم الاطباء).
-
سگ فعل
لغتنامه دهخدا
سگ فعل . [ س َ ف ِ] (ص مرکب ) آنکه خوی او چون سگان باشد : باد آتش شمشیرت داغ دل سگ فعلان بس داغ سگان کرده ست سگدار تو عالم را.خاقانی .
-
سگ کش
لغتنامه دهخدا
سگ کش . [ س َ ک ُ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که بیشتر درآبهای ایستاده روید و برگ آن ببرگ بید مانند است و ساق آن سرخ و گره دار میشود و آن را بتازی فلفل الماءو زنجبیل الکلاب خوانند و چون تر باشد با تخم آن بکوبند و بر کلف طلا کنند نافع بود. (برهان ) (آنندر...
-
سگ کشی
لغتنامه دهخدا
سگ کشی . [ س َ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتنی است مثل کشتن سگ که آن را مؤاخذه نیست . (آنندراج ) : نشنیدی و وقت سگ کشی میگویی انگار که گربه ٔ سیاهی کشتی .یحیی کاشی (از آنندراج ).
-
سگ کنک
لغتنامه دهخدا
سگ کنک . [ س َ ک َ ن َ ] (اِ مرکب ) سگ کن است که مردم گیا باشد. (برهان ). || (اِ مصغر) مصغر سگ کن باشد. (آنندراج ).
-
سگ گل
لغتنامه دهخدا
سگ گل . [ س َ گ َ ] (اِ) نوعی از نسترن وحشی در کتول و آمل و دیلمان . (از یادداشت مؤلف ).