کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سگسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سگسار
لغتنامه دهخدا
سگسار. [ س َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که سر مردم در آنجا مانند سر سگ و تن همچون آدمی باشد. (برهان ). || نام مردم آنجا (سگسار) [ سگستان ] هم هست . (برهان ). از: سک (سکا). رجوع کنید به [ سکستان ] + سار (= سر، پسوند) منسوب بقوم سکه ، سرزمین سکه . (حاشیه ...
-
سگسار
لغتنامه دهخدا
سگسار. [ س َ ] (ص مرکب ) سگ مانند، چه سار به معنی مانند هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (از رشیدی ). مثل سگ یعنی بد و پلید. (غیاث ) : این گربه چشمک این سگک غوری غرک سگسارک مخنثک زشت کافرک . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 780).سری دگر بکف آور که در طریقت عشق سز...
-
جستوجو در متن
-
گمانیدن
لغتنامه دهخدا
گمانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گمان کردن . اعتقاد داشتن . اندیشیدن . باور کردن : سپاهی که سگسار خوانندشان پلنگان جنگی گمانندشان . فردوسی .همانا گماند که من کودکم به دانش چنانچون بسال اندکم . اسدی .نبایدکه بدپیشه باشدت دوست که هر کس چنانت گماند که اوست .ا...
-
سنگساری
لغتنامه دهخدا
سنگساری . [ س َ ] (حامص مرکب ) رجم . (ناظم الاطباء). عمل سنگسار کردن . رجم کردن : مکن بر فرق خسرو سنگباری چو فرهادش مکش در سنگساری . خاقانی .سری دگر بکف آور که در طریقت عشق سزاست این سر سگسار سنگساری را. خاقانی .با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت ... ...
-
بزگوش
لغتنامه دهخدا
بزگوش . [ ب ُ ] (اِخ ) از اشعار شاهنامه برمی آید که محلی بوده است : ز بزگوش تا شهر مازندران رهی زشت و فرسنگهای گران . فردوسی .ز بزگوش و سگسار و مازندران کس آریم با گرزهای گران . فردوسی .وز آن روی بزگوش تا نرم پای چو فرسنگ سیصد کشیده سرای .فردوسی .
-
غرچه
لغتنامه دهخدا
غرچه . [ غ َ چ َ ] (اِخ ) نام یکی از متحدین افراسیاب که با ایرانیان جنگید و گرفتار شد : چو غرچه ز سگسار و شنگل ز هندهوا پردرفش و زمین پرپرند. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 806).چو غرچه بدید آنکه رستم چه کردوزآن نامداران برآورد گردبرآشفت بر خویشتن جنگ...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...
-
طریقت
لغتنامه دهخدا
طریقت . [ طَ ق َ ] (ع اِ) طریقة. روش . وتیره . || مسلک . مذهب . سیرت : دزد گفت : میخواهم ... آداب طریقت آموزم . (کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خِرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ).سری دگر به کف آور که در طریقت عشق ...
-
نخست
لغتنامه دهخدا
نخست . [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص ، ق ) اول . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). ابتدا. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آغاز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : نماند دل سنگ و سندان درست بر و یال کوبنده باید نخست . فردوسی .همه بر دل اندیشه این...
-
آیین
لغتنامه دهخدا
آیین . (اِ) سیرت . رسم .(صراح ). عرف . طبع. عادت . داب . (دهار). آئین . شیمه . روش . دَیْدَن . خلق . خصلت . خو. خوی . منش : سیرت اوبود وحی نامه بکسری چونکه به آئینْش پندنامه بیاکند. رودکی .همه شب بدی خوردن آیین اودل مهتران پر شد از کین او. فردوسی .مز...
-
دیو
لغتنامه دهخدا
دیو. [ وْ ] (اِ) نوعی از شیاطین . (برهان ). شیطان و ابلیس . (ناظم الاطباء). شیطان . (ترجمان القرآن ). آهرمن . (فرهنگ اسدی طوسی ). اهرمن : بکار آور آن دانشی کت خدیوبداده ست و منگر بفرمان دیو. بوشکور.فانسیه الشیطان ؛ دیو فراموش کرد آن غلام را با یاد نی...