کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سگالیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سگالیدن
لغتنامه دهخدا
سگالیدن . [ س ِ دَ ] (مص ) (از: سگال + یدن ، پسوند مصدری ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به معنی سگالش که دشمنی و خصومت کردن . (برهان ) : این مسخره با زن بسگالید و برفتندتا جایگه قاضی با بانگ علا لا. نجیبی . || اندیشه نمودن . (برهان ). اندیشه کرد...
-
واژههای مشابه
-
چاره سگالیدن
لغتنامه دهخدا
چاره سگالیدن . [ رَ / رِ س ِ دَ ] (مص مرکب ) حیلت اندیشیدن . چاره اندیشیدن . خدعه کردن . فریب دادن . حقه زدن : کدام چاره سگالم که با تو درگیردکجا روم که دل من دل از تو برگیرد.سعدی (بدایع)
-
فزونی سگالیدن
لغتنامه دهخدا
فزونی سگالیدن . [ ف ُ س ِ دَ ] (مص مرکب ) برتری خواستن . فزونی جستن . اندیشه ٔ برتری در سر پرورانیدن : نبینی که این بدکنش ریمنافزونی سگالد همی بر منا؟ فردوسی .رجوع به فزونی و فزونی جستن شود.
-
فسانه سگالیدن
لغتنامه دهخدا
فسانه سگالیدن . [ ف َ / ف ِ ن َ / ن ِ س ِ دَ ] (مص مرکب ) فسانه بافتن . فسانه گفتن : آنجا که فسانه ای سگالی از ترس خدا مباش خالی .نظامی .
-
بد سگالیدن
لغتنامه دهخدا
بد سگالیدن . [ ب َ س َ / س ِ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن بدخواهی نمودن . زیان رسانیدن . (ناظم الاطباء). مکر. (مجمل اللغة). رجوع به سگالیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
شگالیدن
لغتنامه دهخدا
شگالیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) سگالیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به سگالیدن شود.
-
شکالیدن
لغتنامه دهخدا
شکالیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) اندیشیدن . || پنداشتن و خیال کردن . || فریفتن . (ناظم الاطباء). ظاهراً در همه ٔ معانی صورتی ویا تصحیفی از سگالیدن باشد. رجوع به سگالیدن شود.
-
جاوانیدن
لغتنامه دهخدا
جاوانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) صدا کردن پرندگان و سگالیدن آنها در وقت ترس . || دائمی بودن . || تف انداختن . (ناظم الاطباء).
-
استیمار
لغتنامه دهخدا
استیمار. [ اِ ] (ع مص ) استئمار. مشورت کردن . مشاوره . مشورت کردن خواستن . مشاورت کردن خواستن . (زوزنی ). سگالیدن . با یکدیگر رأی زدن . مؤامرة.
-
برسکالیدن
لغتنامه دهخدا
برسکالیدن . [ ب َ س ِ دَ ] (مص مرکب ) برسگالیدن . اندیشه کردن . رجوع به سگالیدن و سکالیدن شود.
-
سکال
لغتنامه دهخدا
سکال . [ س ِ ] (اِ) اندیشه و فکر. (برهان ).- بدسکال ؛ بداندیش .|| (نف ) خواهنده . || طلب کننده . || گوینده . || (اِ) گفتگو. (برهان ). رجوع به سگال و سگالیدن و سگالش شود.
-
اسگالیدن
لغتنامه دهخدا
اسگالیدن . [ اِ دَ ] (مص ) سگالیدن . اندیشیدن : باگِل انداینده اسگالیده گِل دست کاری میکند پنهان ز دل .مولوی .
-
وکیت
لغتنامه دهخدا
وکیت . [ وَ ] (ع اِمص ) سخن چینی وبدی سگالیدن نزد والی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعایت و وشایت نزد والی . (اقرب الموارد). || (مص ) سحر به دروغ آراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).