کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکیت
لغتنامه دهخدا
سکیت . [ س ِک ْ کی ] (اِخ ) ایرانی خوزی اهوازی از قریه ٔ دورق از علمای نحو و لغت عرب و معروف به صلاح . پدر ابن السکیت ، یعقوب . سکیت معرفت کامل به عربیت و علوم عربیه داشت . و او در شعر بر پسر خود برتری داشت و پسر او یعقوب در نحو بر او مقدم بود. (یادد...
-
سکیت
لغتنامه دهخدا
سکیت . [ س ِک ْ کی / س ُ ] (ع ص ) مرد پیوسته خاموش . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار).
-
سکیت
لغتنامه دهخدا
سکیت . [ س ُ ک َ ] (ع ص ) مرد همیشه خاموش . || اسب بازپسین رهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب پسین باز در مسابقه . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
فراقد
لغتنامه دهخدا
فراقد. [ ف ُ ق ِ ] (اِخ ) دره ای است نزدیک مدینه . ابن سکیت گوید: فراقد از شکاف غَیْقة به وادی الصفراء پیوندد. (معجم البلدان ).
-
فارع
لغتنامه دهخدا
فارع .[ رِ ] (اِخ ) قلعه ای است به مدینه ، و ابن سکیت گویداکنون خانه ٔ جعفربن یحیی است . (از معجم البلدان ).
-
ابویوسف
لغتنامه دهخدا
ابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) یعقوب بن اسحاق سکیت خوزی اهوازی . رجوع به ابن السکیت ابویوسف ... شود.
-
دارة اجد
لغتنامه دهخدا
دارة اجد. [ رَ ت ُاُ ج ُ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: ابن سکیت از آن نام برده است و من شاهدی برای آن نیافتم . (معجم البلدان ).
-
قاعس
لغتنامه دهخدا
قاعس . [ ع ِ ] (اِخ ) جبال قبله . ابن سکیت گوید: قاعس و مناخ و منزل انقب ، یُؤَدین بطرف ینبع در ساحل (بحر قلزم ) است . (معجم البلدان ).
-
اجاول
لغتنامه دهخدا
اجاول . [ اَ وِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک ودان و در آن باغی است . || ابن سکیت گفته که اجاول برقه هائی است درجانب ریگستان واقع در یمین کلفی . (معجم البلدان ).
-
دارة باسل
لغتنامه دهخدا
دارة باسل . [ رَ ت ُ س ِ ] (اِخ ) ابن سکیت از آن نام برده است . یاقوت گوید گمان میکنم صحیح آن دارةماسل باشد که پس از این گفته میشود. (معجم البلدان ).
-
زامک
لغتنامه دهخدا
زامک . [ م ِ ] (ع ص ) اصمعی گوید: الزامک المجهود الذی یزمک فی مکانه فلایبرح و ثعلب گوید: زامک غیر از مجهود است . (کنز الحفاظ فی تهذیب الالفاظ تألیف ابن سکیت چ ابلویس ص 118).
-
رماخ
لغتنامه دهخدا
رماخ . [ رَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است در دهناء و عمرانی گوید که با حاء مهمله است و ابن سکیت گوید نام ریگزاری است در دهناء و بعضی گفته اند ریگزاری است در رمل الورکة و اصح روایات آنکه «رماح » با حاء نام موضعی است و در این شکی نیست . (از معجم البلدان ).
-
بلیت
لغتنامه دهخدا
بلیت . [ ب ِل ْ لی ] (ع ص ) بسیار خاموش . (منتهی الارب ). سکیت . (ذیل اقرب الموارد). || مرد خردمند دانا. (منتهی الارب ). || عاقل و خردمند و لبیب . (از اقرب الموارد). || شخص فصیح که مردم را خاموش کند. (از اقرب الموارد).
-
حزة
لغتنامه دهخدا
حزة. [ ح َزْ زَ ] (اِخ ) موضعی بحجاز و نام آن در شعر کثیر عزه آمده است ، و ابن سکیت حزة را در آن شعر نام جائی دانسته . لیکن یاقوت گوید: ظاهراً حزة نام شتر شاعر بوده است . (معجم البلدان ).