کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکوت
لغتنامه دهخدا
سکوت . [ ] (اِخ ) (سایبانها) اول اسم محلی که یعقوب بعد از مفارقت عیسو در آنجا رفته و در آنجا برای خود بنا نهاد و سایبانها برای مواشی خود قرار داد. سفر پیدایش 33:17. سکوت در قسمت سبط جاد واقع بود صحیفه یوشع 13 و 27 و از اینقرار معلوم میشود در شرق اردن...
-
سکوت
لغتنامه دهخدا
سکوت . [ س َ ] (ع ص ) بسیار خاموش . (آنندراج ) (منتهی الارب )
-
سکوت
لغتنامه دهخدا
سکوت . [ س ُ ] (ع مص ) خاموش شدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58). خاموشی . (آنندراج ) (دهار) (غیاث ). با توانایی به سخن گفتن ، ترک آن کردن . (تعریفات ) : خاقانی از سخای تو بگریخت در سکوت کالا سکوت دفع چنین حمله ای نداشت .- امثال :سکوت دلیل ...
-
واژههای مشابه
-
سکوت نبوث
لغتنامه دهخدا
سکوت نبوث . [ ](اِخ ) (سایبانهای دختران ) یکی از بت های اهالی بابل که مهاجرین بابل که در سامره سکونت میورزیدند هیکلی برای او در سامره ساخته بودند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
جستوجو در متن
-
استنصات
لغتنامه دهخدا
استنصات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب خموشی و سکوت کردن .
-
اسکاتة
لغتنامه دهخدا
اسکاتة. [ اِ ت َ ] (ع مص ) خاموش شدن . سکت . سکوت . سکات .
-
انبک
لغتنامه دهخدا
انبک . [ اَم ْ ب ِ ] (ع اِ) انبیق . || سکوت و خاموشی . (ناظم الاطباء).
-
بی صدایی
لغتنامه دهخدا
بی صدایی . [ ص َ / ص ِ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی صدا. سکوت . خاموشی .
-
صوم الصمت
لغتنامه دهخدا
صوم الصمت . [ ص َ مُص ْ ص ُ ] (ع اِ مرکب ) روزه ای که در آن سکوت کنند و سخن نگویند.
-
فنوعئیل
لغتنامه دهخدا
فنوعئیل . [ ] (اِخ ) (وجه اﷲ) در عرف ، محلی است بین یبوق و سکوت ، و یعقوب درآنجا با فرشته کُشتی گرفت . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
اخراد
لغتنامه دهخدا
اخراد. [ اِ ] (ع مص ) خاموش شدن (از خواری نه از حیاء). || شرم کردن . || مائل گردیدن به لهو. || درازی سکوت .
-
با بی زبانی ساختن
لغتنامه دهخدا
با بی زبانی ساختن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) خموشی گزیدن . (آنندراج ). کنایه از سکوت ورزیدن و حرف نزدن باشد.
-
تنبد
لغتنامه دهخدا
تنبد. [ تَم ْ ب َ ] (اِ) خاموشی و سکوت و نوبه ٔ تب لرزه . (ناظم الاطباء). خاموشی و خموش بودن . (شرفنامه ٔ منیری ).