کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکه به زر زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکه به زر زدن
لغتنامه دهخدا
سکه به زر زدن . [ س ِک ْ ک َ/ ک ِ ب َ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن زر را. رجوع به سکه زدن شود. || گفتار را با کردار پیوند دادن و خوب سرانجام دادن . (آنندراج ) : گفته بودی که کنم ترک علایق اشرف چونکه گفتی سخنی سکه بزر باید زد.محمدسعید اشرف (از آنندرا...
-
واژههای مشابه
-
کهن سکه
لغتنامه دهخدا
کهن سکه . [ ک ُ هََ / هَُ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) سکه ٔ کهن . سکه ٔ قدیمی . سکه ٔ کهنه : وآن دگر فصل خطبه ٔ نبوی کاین کهن سکه زو گرفت نوی .نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 22).
-
هم سکه
لغتنامه دهخدا
هم سکه . [ هََ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) هم تراز. برابر. هم ارزش : که بی سکه ای را چه یارا بودکه هم سکه ٔ نام دارا بود؟نظامی .
-
تازه سکه
لغتنامه دهخدا
تازه سکه . [ زَ / زِ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) زری که بتازگی سکه زده باشند، و آنرا در هندوستان سکه ٔ عالی خوانند. (آنندراج ). جدیدالضرب . (ناظم الاطباء). نقره یا طلا که تازه سکه زده باشند. مجازاً، نو. تازه : هزار بوسه ازو تازه سکه میخواهدچها که نی...
-
سکه ٔ پاپ
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ پاپ . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاه علف ماه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سکه ٔ رائج
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ رائج . [ س ِک ْ ک َ /ک ِ ی ِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترانه ای بود که هرگز از اصول و پرده بیرون نرود. (غیاث ) (آنندراج ).
-
سکه شدن
لغتنامه دهخدا
سکه شدن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بصورت سکه درآمدن پول . (فرهنگ فارسی معین ).- سکه شدن کار (و بار) ؛ تنظیم یافتن آن . آماده شدن آن . بسامان رسیدن . درست شدن کار و بار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سکه خانه
لغتنامه دهخدا
سکه خانه . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ضرابخانه و دارالضرب و سرائی که در آنجا بر پول رایج نقش کنند. (ناظم الاطباء).
-
سکه دار
لغتنامه دهخدا
سکه دار. [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) صاحب سکه . (آنندراج ). || پول سکه زده و مسکوک . (ناظم الاطباء). || پادشاه مستقل . (آنندراج ). پادشاه مستقل که دارای سکه و خطبه باشد. (ناظم الاطباء).
-
سکه زن
لغتنامه دهخدا
سکه زن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ زَ ] (نف مرکب ) ضرابی و کسی که پول رایج را سکه میکند. سکه زننده . ضراب . (ناظم الاطباء) : من سکه زنم بقالبی خوب او نیز زند ولیک مقلوب . نظامی .مشارالیه باید که متوجه باشد که ضرابهای سکه زن بدستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه ...
-
سکه شناس
لغتنامه دهخدا
سکه شناس . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ش ِ ] (نف مرکب ) سکه شناسنده . آنکه مسکوک اصیل را از مسکوک تقلبی تشخیص دهد. || پول پرست . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سکه شناسی
لغتنامه دهخدا
سکه شناسی . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) فن شناختن سکه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
خارج زدن
لغتنامه دهخدا
خارج زدن . [ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زر قلب ناروا بسکه زدن یعنی خارج از دارالضرب . (آنندراج ). زر قلب را خارج از دارالضرب سکه زدن . از مصطلحات . (غیاث اللغة). مقابل رائج . (آنندراج ). رجوع به رائج شود : بی اصول قدمش سکه ٔ رائج نزنی خارجی واقف دم باش که...