کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکنات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکنات
لغتنامه دهخدا
سکنات . [ س َ ک َ ] (ع اِ) ضد حرکات . این جمع سکنه است به معنی سکون و استقامت باشد. (آنندراج ) (غیاث ) : فروغ خشم در حرکات وسکنات او (شیر) پیدا آمده بود. (کلیله و دمنه ). از حرکات و سکنات او تبرا نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
سکنات
لغتنامه دهخدا
سکنات . [ س َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ سَکِنَة. رجوع به سکنة شود.
-
واژههای مشابه
-
حرکات و سکنات
لغتنامه دهخدا
حرکات و سکنات . [ ح َ رَ ت ُ س َ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رفتار. کردار. مجموع حالات کسی . همه ٔ اعمال کسی : فروغ خشم درحرکات و سکنات او پیدا آمده بود. (کلیله و دمنه ).
-
جستوجو در متن
-
حرکت و سکون
لغتنامه دهخدا
حرکت و سکون . [ ح َ رَ ک َ ت ُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکات و سکنات شود.
-
خنبانیدن
لغتنامه دهخدا
خنبانیدن . [ خُم ْ دَ ] (مص ) تقلید کردن گفتگوها وحرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر. (برهان قاطع).
-
شکرسوار
لغتنامه دهخدا
شکرسوار. [ ش َ ک َ س َ ] (ص مرکب ) کسی که حرکات و سکنات او بغایت شیرین و خوش آینده بود. (آنندراج ). || سواری که سواری وی مطبوع نماید. (فرهنگ فارسی معین ). که در سواری شیرین کاری کند. و رجوع به شکرسماع شود.
-
قالت
لغتنامه دهخدا
قالت . [ ل َ ] (ع اِ) قال . در مقابل حال . حرکات و سکنات : و قالت و حالت آن بنده همه کرامات گردد. (اسرارالتوحید ص 235).قالت من نیمروزحالت من نیمشب تیغ کشد هندوئی تیر زند ناوکی .خاقانی .
-
شکرسماع
لغتنامه دهخدا
شکرسماع . [ ش َ ک َ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که آواز و نغمه ٔ او بغایت شیرین و خوش آیندبود چنانکه شکرسوار کسی است که حرکات و سکنات او بغایت شیرین و خوش آیند بود. (آنندراج ). سماع مطبوع و شیرین مانند شکر. (از فرهنگ فارسی معین ) : در رود زند شکرسما...
-
غربیله
لغتنامه دهخدا
غربیله . [ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) حرکات و سکنات خواتین در وقت خاص . (آنندراج ) . || حرکت دادن پیاپی قسمت تحتانی تن چنانکه غربال ، آنگاه که با آن بوجاری حبوب کنند. || کون و کَچول . نوعی قر. غر.- امثال :نگاه به دست خاله (نه نه ) کن ، مثل خاله (نه نه ) غ...
-
سکنه
لغتنامه دهخدا
سکنه . [ س َ ک ِ ن َ ] (ع اِ) جای باش . ج ، سکنات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عالم دیگر : گر مختصر است عالم کون رای تو بدو نمی گرایدبخرام که سکنه ٔ دگر هست تا آن دگرت چگونه آید. انوری .در منزل دل غم تو می آید و بس در سکنه ٔ جان غم تومی پاید و بس .ان...
-
عروضی
لغتنامه دهخدا
عروضی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عروض که از اوزان شعر بحث میکند. (از الانساب سمعانی ). رجوع به عروض شود.- وزن عروضی ؛ وزن کلمه است ازنظر حرکات و سکنات ، بدون در نظر گرفتن نوع حرکت ، و آن در مقابل وزن صرفی است که در آن نوع حرکت و نیز نوع حرف زا...
-
ضحکة
لغتنامه دهخدا
ضحکة. [ ض ُ ک َ ] (ع اِ) آنکه بر وی خندند. (منتهی الارب ). آنکه بر او خندند. (مهذب الاسماء).آنکه مردم بر وی خندند. (غیاث ). مسخره : روت بس زیباست نیلی هم بکش ضُحکه باشد نیل بر روی حبش . مولوی .صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضُحکة بروزن صُفرة، کسی که...
-
دخترک
لغتنامه دهخدا
دخترک . [ دُ ت َ رَ ] (اِ مصغر) دختر کوچک . دخترچه . دختربچه ٔ کودک . مادینه ٔ خردسال : تو چو یکی زنگی ناخوب و پیردخترکان تو همه خوش و شاب زادن ایشان ز تو ای گنده پیرهست شگفتی چو ثواب از عقاب تا تو نیایی ننمایند هیچ دخترکان رویکها از حجاب . ناصرخسرو....