کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جای باشش
لغتنامه دهخدا
جای باشش . [ ی ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محل لایق سکنا. (ناظم الاطباء). رجوع به جای باش شود.
-
بویری
لغتنامه دهخدا
بویری . [ بُو وِ ] (اِخ ) یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر، سکنا دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
وخم
لغتنامه دهخدا
وخم . [ وَ ] (ع ص ) مرد گران و ناموافق . ج ، اوخام ، وِخام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وخوم . || (بلد...) شهر ناموافق و ناسازگار برای سکنا. (ناظم الاطباء). || (مص ) چیره شدن در نبرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).به گران...
-
سقناق
لغتنامه دهخدا
سقناق . [ س َ ] (اِ) استحکامات : قلعه ٔ محمد حسن خان بعد از انقضای مجلس تحویل برسم تاخت و عزم چپاول بر سر جماعت طوالش رفته چون این طایفه را مکانهای محکم و سقناقهای مستحکم بود... (تاریخ غفاری ). دلاوران خراسان و عراق و فارس که هریک در مکان و سکنا و سق...
-
وخامة
لغتنامه دهخدا
وخامة. [ وَ م َ ] (ع مص ) وخیم بودن . (اقرب الموارد). گران شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرانبار و ناموافق گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گران وناگوار شدن طعام . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناگوارنده شدن . (دهار). گران و ناگوارد ش...
-
ارومیه
لغتنامه دهخدا
ارومیه . [ اُ می ی َ ] (اِخ ) ارمیة. ارومی . شهری بمغرب دریاچه ٔ ارومیه و نسبت بدان اُرمَوی باشد. رجوع به ارمیه شود: آزادخان ... بعضی از بلاد آذربایجان هم در تحت تصرف آورده کوچ و متعلقان خود را بامتوسلان فتحعلی خان و شهبازخان در قلعه ٔ ارومیه که از ق...
-
باهو
لغتنامه دهخدا
باهو. (اِخ ) از توابع بلوچستان و در کنار کوچه است . کوچه و باهو متصل به دشت قریب به دریا است ... اهالی کوچه از فاضل آب روخانه ٔ قصر قند و اهالی باهو از فاضل آب رودخانه ٔ سرباز برکه های خود را مملو می نمایند. اهالی دشت و کوچه و باهو عموماً در کوار که ...
-
بجکم
لغتنامه دهخدا
بجکم . [ ب َ ک َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی .(فرهنگ اسدی ). بادغرد. || نشیمن سنگی در ایوان خانه ها جهت نشستن و قسمت تحتانی خانه که در زمستان در آن سکنا می کنند. (ناظم الاطباء) : از تو خالی نگارخانه ٔ جم فرش دیبا کشیده بر بجکم . رودکی .هزاران بدش اندرون ط...
-
وخم
لغتنامه دهخدا
وخم . [ وَ خ ِ ] (ع ص ) مرد گران . (ناظم الاطباء). مرد گران سنگ و ناموافق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اوخام ، وخام . (ناظم الاطباء). وَخامی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بدگوار. (نطنزی ). ناگوار. (غیاث اللغات ). سنگین . ثقیل . (یادداشت مو...
-
چشمه ٔ علی محمد
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ علی محمد. [ چ َ م َ ی ِ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است در سمت شرق ملایر که متعلق به خوانین شاملو است و زراعت آن اغلب دیمی است و بعضی از آب قنات مشروب میشود. محمد ولیخان سردسته ٔ فوج که از خوانین شاملو است قل...
-
طیس
لغتنامه دهخدا
طیس . [ ] (اِخ ) (بندر...) از بنادر قدیم و معتبر بوده است [ در بلوچستان ] و بمرور دهور خراب و معدوم الاثر شده بود. در سنه ٔ 1282 هَ . ق . از خوانین مکران به وکیل الملک مرحوم اطلاع دادند که چنین بندری در لب دریا واقع است ، وکیل الملک این بنده را در فص...
-
کاظم خان قراچه داغی
لغتنامه دهخدا
کاظم خان قراچه داغی . [ ظِ ن ِ ق َ چ َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ گلستانه آمده است : کاظم خان قراچه داغی از امرای دولت نادریه در ایام نادرشاه در اوائل در سلک صحبت یساولان انتظام داشت بسبب خدمات نمایان که ازو روز بروز به ظهور میرسید و وفور ذهن و حدت ذک...
-
پطرس
لغتنامه دهخدا
پطرس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) یا بطرس یا فطرس حواری در کتاب قاموس مقدس آمده است : در زبان سریانی پطرس را کیفاس خوانند یعنی سنگ و او یکی از جمله ٔ دوازده حواری و هم یکی از آن سه نفر اصحاب خاص خداوند بود محتمل است که اهل بیت صیدا یو 1:44 و پسر یونس یا یوحنا...
-
تقدیر
لغتنامه دهخدا
تقدیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ): قدره ُ علیه و له تقدیراً؛ اندازه نمود آن چیز را بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و کشاورزی و عمارت زمینها و تقدیر آبها و درورزیدن غله ها و ثمره...
-
غریان
لغتنامه دهخدا
غریان . [ غ َ ری یا ] (اِخ ) دو بنا در کوفه یا دو صخره یا دو خرپشته . و گفته اند آنها قبر مالک و عقیل است که ندیمان جذیمة الابرش بودند، و وجه تسمیه ٔ آن این است که نعمان بن منذر در روز «کیفر» هر که را میدید میکشت و غریان را به خون وی تغریه میکرد. (از...