کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکسکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکسکه
لغتنامه دهخدا
سکسکه . [ س َ س َ ک َ / ک ِ ] (ع اِمص ) سستی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دلاوری . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سکسکه
لغتنامه دهخدا
سکسکه . [ س ِ س ِ ک َ / ک ِ ] (اِ) فواق . هکه . صدایی که در اثر گرفتگی غذا از گلو برآید. اِسکِرَک . اَسکُچَه . صوتی که پیاپی از گلو برآید بی قصد و اختیار.
-
جستوجو در متن
-
اکچه
لغتنامه دهخدا
اکچه . [ اُ چ َ / چ ِ ] (اِ) در تداول مردم خراسان ، سکسکه . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به سکسکه شود.
-
هکیدن
لغتنامه دهخدا
هکیدن . [ هَُ دَ ] (مص ) سکسکه کردن . هکه کردن . (یادداشتهای مؤلف ). رجوع به هکه شود.
-
هق هق
لغتنامه دهخدا
هق هق . [ هَِ هَِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت کسی که گریه بسیار کرده باشد و صدایی شبیه سکسکه از او برآید. (از یادداشتهای مؤلف ). شنوشه . اشنوشه . (یادداشت دیگر).
-
روده گشاد کردن
لغتنامه دهخدا
روده گشاد کردن . [ دَ / دِ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سکسکه کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
لهاد
لغتنامه دهخدا
لهاد. [ ل ُ ] (ع اِ) سکچه ٔ وقت مرگ یا عام است . (منتهی الارب ). هق هق . سکسکه .
-
اسکچه
لغتنامه دهخدا
اسکچه . [ اَ ک ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) در گناباد (خراسان ) سِکسکه . اُکچه (نیز در گناباد). هُکِه .
-
حق حق
لغتنامه دهخدا
حق حق . [ ح ِ ح ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت هکه و سکسکه ٔ آنکه بسیار گریسته است . || آواز آب در شکم و در مشک آنگاه که بجنبانند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
هکچه
لغتنامه دهخدا
هکچه . [ هَُ چ َ / چ ِ ] (اِ) جستن گلو را گویند، و به عربی فواق خوانند. (برهان ). و به پارسی هکک نیز نامند، و این حالت از امتلاء و پُری معده روی دهد. (انجمن آرا). رجوع به فواق و سکسکه شود.
-
هکه
لغتنامه دهخدا
هکه . [ هَُ ک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) مخفف هکچه . (انجمن آرا). به معنی هکک است که جَستن گلو و فواق باشد. (برهان ). سکسکه . زغنگ . فواق . در زبان فرانسه به همین صورت مأخوذ ازفارسی است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به هکچه شود.
-
سکیله
لغتنامه دهخدا
سکیله . [ س َ ل َ / ل ِ ] (اِ) جَستن گلو باشد و به عربی فواق گویندش . (برهان ). فواق . (آنندراج ) (رشیدی ). فواق و آن را هکک و هکجه خوانند. (جهانگیری ). سِکسِکَه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
اسکرک
لغتنامه دهخدا
اسکرک . [ اِ ک ِ رَ ] (اِ) برجستن گلو باشد، یعنی آوازی که بی اختیار از گلو برآید و آنرا بعربی فواق گویند.(برهان ). فواق باشد یعنی صوتی که پیاپی از حلق برآید بی قصد. (سروری ). هکه . (برهان ). سِکسِکه . اسکچه .
-
ژغنگ
لغتنامه دهخدا
ژغنگ . [ ژَ غ َ ] (اِ) فواق . سکسکه : مرا رفیقی پرسید کاین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ژغنگ . شاکر بخاری . و بعید نیست که کلمه مرکب از «ز»مخفف «از» و غنگ باشد. اسدی در لغت نامه بیت فوق را بشاهد لغت زغنگ (به زاء یک نقطه ) آورده است . رجوع به...