کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س َ ] (ع مص ) پر کردن و بستن نهر آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || افسون کردن کسی را. || (اِ) تره ای است از بهترین تره ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س َ ک َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نبیذ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (مهذب الاسماء). || هرچیز که مست کند.(منتهی الارب ) (آنندراج ). || هرچیز که حرام است خوردن آن از میوه...
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س َ ک ِ ] (ع ص ) مست و همیشه مست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مصطکی . (رشیدی ).
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س ِ ] (ع اِ) بند آب و نهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بند بسته . (مهذب الاسماء). || آنچه بدان بند کنند. || کناره ٔ بلند از نهر و آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س ُ ] (ع اِمص )مستی . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || (مص ) مست شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || نشأه . (غیاث ). || (اِ) شراب و آنچه مست گرداند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در اصط...
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س ُک ْ ک َ ] (معرب ، اِ) معرب شکر که طعام را بدان شیرین کنند. (غیاث ). شکر معرب آن است . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار). رجوع به شکر شود. || خرمای تر و نیکو. || انگوری است که چون او را آفتی رسد از هم پاشد و آن بهترین انگورهاست . (آنندراج ) (...
-
جستوجو در متن
-
کرونطرفا
لغتنامه دهخدا
کرونطرفا. [ ] (اِ) قصب سکر و فانید است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
طورسرا
لغتنامه دهخدا
طورسرا. [ ] (معرب ، اِ) به یونانی سکر است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
سکرة
لغتنامه دهخدا
سکرة. [ س َ ک ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث سَکِر. (منتهی الارب ).
-
ابوالشقا
لغتنامه دهخدا
ابوالشقا. [ اَ بُش ْ ش ِ] (ع اِ مرکب ) مستی . سُکر. و رجوع به ابوشفا شود.
-
سکره
لغتنامه دهخدا
سکره . [ س ُک ْ ک َ رَ ](ع اِ) شکر (و آن اخص از سکر است ). (منتهی الارب ).
-
ابوشفاء
لغتنامه دهخدا
ابوشفاء. [ اَ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) شکَر. (السامی فی الاسامی ). سُکَّر. (مهذّب الأسماء).
-
خمرة
لغتنامه دهخدا
خمرة. [ خ َ رَ ] (ع اِ) شراب . می . انگور که سکر آورد. خمر. || هرچه سکر آورد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خمر.- خمرة صرف ؛ شراب خالص . شراب ناب . (منتهی الارب ).|| بوی خوش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || جماعت مردم . (منت...
-
سگر
لغتنامه دهخدا
سگر. [ س ُ گ ُ ] (اِ) چکاسه است که خارپشت بزرگ تیرانداز باشد و با زای نقطه دار هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سکر و سغر و اسغر شود.