کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکاچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکاچه
لغتنامه دهخدا
سکاچه . [ س ُ چ َ / چ ِ ] (ص ) سخن ناشنو. (برهان ). || ستیهنده و ستیزه کننده . (برهان ). ستیهنده . (جهانگیری ). || (اِ) کابوس و عبدالجنه و آن سنگینی است که در خواب بر مردم می افتد. (برهان ). شکلی مهیب که آدمی از آن در خواب می ترسد یا پندارد کسی گلویش...
-
جستوجو در متن
-
سکاجه
لغتنامه دهخدا
سکاجه . [ س ُ ج َ ] (اِ) رجوع به سکاچه شود.
-
نیدل
لغتنامه دهخدا
نیدل . [ دِ / ن َ دِ ] (ع اِ) کابوس . سکاچه ، یا چیزی است مثل آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بختک . فرنجک .جاثوم . عبدالجنة. نیدلان . ضاغوط. (یادداشت مؤلف ).
-
باروک
لغتنامه دهخدا
باروک . (ع اِ) ناخوشی سکاچه و کابوس . (ناظم الاطباء). نیدلان . جاثوم . بختک . نسبرک . عبدالجنه . دیونسبرک . (مهذب الاسماء). || مرد بددل . (ناظم الاطباء).
-
ضاغوط
لغتنامه دهخدا
ضاغوط. (ع اِ) کابوس . (بحر الجواهر). خفتو. حالتی که آدمی خفته پندارد که کسی گلوی وی می فشارد. (غیاث ) (آنندراج ). سکاچه .بختک . نیدلان . نیدل . عبدالجنة. رجوع به کابوس شود.
-
برک
لغتنامه دهخدا
برک . [ ب ُ رَ] (ع ص ، اِ) ج ِ بُرکة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برکة شود. || ثابت و نشسته بر چیزی . || مرد بددل و سکاچه (سکارچه ) . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
حب المزن
لغتنامه دهخدا
حب المزن . [ ح َب ْ بُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) حب قر. حبقر. تگرگ ، یخچه . سکاچه . حب الغمام . برَد. حب المزنة. عبقر. عب . شخکاسه .
-
بختک
لغتنامه دهخدا
بختک . [ ب َ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر بخت . (ناظم الاطباء). || کابوس . خانق . نیدلان . جاثوم .سکاچه . ضاغوط. مندد. عبدالجنه . فرنجک . کرنجو. باروک . برک . نیدل . جثا. درفنجک . (ناظم الاطباء). برخفج . (یادداشت مؤلف ). سنگینی که در خواب بر کسی پیدا شود. |...
-
برخنج
لغتنامه دهخدا
برخنج . [ ب َخ َ ] (اِ) برخفج . ثقلی که در خواب بر مردم اوفتد. (فرهنگ اسدی ). گرانی که مردم را در خواب فرو همی گیرد و آنرا سنغبه [ ظاهراً ستنبه ] و سکاچه نیز گویند. وبتازی کابوس خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) : با وصال تو بودمی ایمن در فراغم بمانده چون ب...
-
برفوز
لغتنامه دهخدا
برفوز. [ ب َ ] (اِ) اطراف و پیرامون دهان . (برهان ). برفوس . برکاپوز. برکاپوس . بدکافوز. برکافوس . (از انجمن آرا) (از جهانگیری ) (آنندراج ). گرداگرد دهان . (ناظم الاطباء). بدفوز. بتفوز. پتفوز : چنین باشد بیان نور ناطق نه لب باشد نه آواز و نه برفوز. م...
-
درفنجک
لغتنامه دهخدا
درفنجک . [ دَ ف َ ج َ ] (اِ) کابوس بود که شب در خواب بر مردم نشیند. (لغت فرس اسدی ). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا به عربی کابوس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). حکما گویند ماده ٔ سودائی است که در خواب بسبب آن ماده چنان نماید که شخصی مهیبی یا جانو...
-
فرنجک
لغتنامه دهخدا
فرنجک . [ ف َ رَ ج َ ] (اِ) کابوس و عبدالجنة را گویند و آن گرانی و سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد و حکما گویند سبب آن ماده ٔ سوداوی است و در مؤید الفضلاء به این معنی با قاف نوشته شده است . (از برهان ). سکاچه . کابوس . بختک . ضاغوط. نیدلان . نی...
-
کابوس
لغتنامه دهخدا
کابوس . (اِ) مأخوذ از کلمه ٔ لاتینی انکبوس . استنبه . باروک . بخت . بختک . بَرخَفج . بَرخَفَج .بینی گلی . (فرهنگ نظام ). جاثوم . جثام . (منتهی الارب ). خانق . (بحر الجواهر). خرخجیون . خرنجک . خرونجک (شاید ووروجک که زنها به اطفال شیطان میگویند اصلش ا...
-
ستنبه
لغتنامه دهخدا
ستنبه .[ س ِ تَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) ستمبه . رجوع کنید به استنبه . پارسی باستان «ستمبکه » ، قیاس کنید با هندی باستان «ستمبهه » (تکبر، پرمدعا)، ارمنی عاریتی و دخیل «ستمبک » ، «ستمبکیه » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کابوس . آن سنگینی باشد که مردم را ...