کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ ] (اِخ ) ابن طغشاده از شاهان بخارا که پس از طغشاده به پادشاهی رسید و مدت هفت سال سلطنت کرد و وی نیز در غوغایی کشته شد. (از رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223).
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه ، دارای 132 تن سکنه است . آب آن از دره سرکانی و محصول آن غلات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س َ ] (اِخ ) سگزی . سگزیان : بفرمود ما را یل اسفندیارچنین با سکان ساختن کارزار. فردوسی .و لقبش [ بهرام ثالث ] سکان شاه و سکان نام سیستان است .(مجمل التواریخ والقصص ).
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) آلتی چوبی یا فلزی که در یکی از دو انتهای کشتی تعبیه کنند و با حرکت آن جهت حرکت کشتی را تغییر دهند. ج ، سکانات . || در دم هواپیما دو پیکان است که از فلز ساخته می شود. سکان عمودی ،سکان افقی و هر یک شامل دو قسمت است : ثابت و ...
-
سکان
لغتنامه دهخدا
سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) ج ِ ساکن . باشندگان . رجوع به ساکن شود.
-
جستوجو در متن
-
دوطیرة
لغتنامه دهخدا
دوطیرة. [ دَ رَ ] (ع اِ)بن کشتی یا سکان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
خیزرانة
لغتنامه دهخدا
خیزرانة. [ خ َ زُ ن َ ] (ع اِ) دنباله و سکان کشتی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خله
لغتنامه دهخدا
خله . [ خ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) چوب درازی که بدان کشتی میرانند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خَلَه || سکان کشتی . (ناظم الاطباء). خَلَه .
-
خدف
لغتنامه دهخدا
خدف . [ خ َ ] (ع اِمص ) تیزروی با گامهای نزدیک بهم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) سکان کشتی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دنباله ٔ کشتی . (از تاج العروس ) (از متن اللغة).
-
دانب
لغتنامه دهخدا
دانب . [ ن ِ ] (اِخ ) نامی سکان روحانی پروامخ را در کره ٔ ارض بحسب عقاید هندوان قدیم آنچنانکه در باج پران آمده است . (ماللهند بیرونی ص 114، 127، 136 و 168).
-
مفازات
لغتنامه دهخدا
مفازات . [ م َ] (ع اِ) مفازة. (ترجمان القرآن ) (اقرب الموارد). بیابانهای بی آب : و بسا کوشکهای منقش و باغهای دلکش که بنا کردند و بیاراستند. که امروز با زمین هموار گشته است و با مفازات و اودیه برابر شده . (چهارمقاله صص 45-46). اگرچه در این مفازه سکان ...
-
کوثل
لغتنامه دهخدا
کوثل .[ ک َ ث َ / ک َ ث َل ل ] (ع اِ) بن کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمت مؤخر کشتی . (از اقرب الموارد). || دنباله ٔ کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دنباله ٔ کشتی و گویند: قعد فی کوثل السفینة. (از اقرب الموارد). || سکان کشتی . (ناظم الاطباء)...
-
طلوزة
لغتنامه دهخدا
طلوزة. [ طُ زَ ] (اِخ ) نام شهری به فرانسه . طلوشة. صاحب الحلل السندسیه گوید: طولوزة شهر کوچکی است که سکان آن شش هزار تن است و موقع سرسبز و خرمی دارد و دارای کارخانه های کاغذسازی است . این شهر بر ساحل نهر اوریة است . (الحلل السندسیه ج 1 ص 338).
-
حصی
لغتنامه دهخدا
حصی . [ ح َ صا ] (ع اِ) ج ِ حصاة. (منتهی الارب ) (دهار). سنگریزه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : شمار لختی از آن برتر از شمار حصی عداد بعضی از آن برتر ازعداد مطر. فرخی .و عدد سکان بلا فزونتر از مال و حصی . (جهانگشای جوینی ). || عدد بسیار. (منتهی الارب ...