کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپیچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپیچ
لغتنامه دهخدا
سپیچ . [ س َ ] (اِ) نوعی از دستار وگلیم سیاه . (فهرست لغات دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 200). شاماکچه و جامه ای است از صوف سیاه : ز عقدهای سپیچ بهاری و سالوعمودها همه افراشتند در کر و فر. نظام قاری (دیوان ص 17).راستی آنکه طلب میکند از عقد سپیچ او در اند...
-
جستوجو در متن
-
سالو
لغتنامه دهخدا
سالو. (اِ) جامه ٔ سفید و تنگ لایق دستار. (آنندراج ). پارچه ای که از آن دستارو لباس زنانه درست میشد. (فرهنگ نظام ) : ز عقدهای سپیچ بهاری و سالوعمودها همه افراشتند در کر و فر. نظام قاری .کجا چو شمسی و سالوی و ساغری گردندسر آید ارچه مه و مهر و آسمان آری...
-
کج
لغتنامه دهخدا
کج . [ ک َ ] (ص ) نقیض راست باشد که آن خم و معوج و ناراست است . (برهان ). ضد راست و آن را کژ نیز گویند. (آنندراج ). خم . خمیده . نار است . معوج . پیچیده . منحرف . (ناظم الاطباء). کژ. (یادداشت مؤلف ). مقابل راست . مقابل آخته : هیچ کج هیچ راست نپذیرد....
-
عمود
لغتنامه دهخدا
عمود. [ ع َ ] (ع اِ) ستون خانه . (منتهی الارب ). آنچه از قبیل خانه بر آن استوار گردد. تیرآهن . (از اقرب الموارد). ج ، آعمِدة، عَمَد، عُمُد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : زده بر سرکوه چار از عمودسرش تا به ابر اندر از چوب عودبدان هر عمود آشیانی بزرگ ...