کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپیدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپیدان
لغتنامه دهخدا
سپیدان . [ س َ ] (اِخ ) نام قلعه ٔ سنگوان باشد که جمشید در فارس ساخته است . (برهان ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بیضان
لغتنامه دهخدا
بیضان . (ع ص ، اِ) ج ِ ابیض . سپیدان از مردم . ضد سیاهان . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). مقابل سودان . سپیدپوستان . سپیدان . (یادداشت مؤلف ). سپیدان . ضد سیاهان . (منتهی الارب ): أبیضت المراءة و اباضت ؛ ولدت البیضان . (لسان العرب ) (از اقرب ال...
-
سنگوان
لغتنامه دهخدا
سنگوان . [ س َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است درفارس که به سپیدان مشهور است . (برهان ) (آنندراج ).
-
خردل سپید
لغتنامه دهخدا
خردل سپید. [ خ َ دَ ل ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تخم سپیدان . خردل سفید. نوعی از خردل است . خردل ابیض . رجوع به خردل ابیض و خردل سفید شود.
-
سه گنبدان
لغتنامه دهخدا
سه گنبدان .[ س ِ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) عبارت از قلعه ٔ سنگوان است که در شیراز به سپیدان مشهور است . و آن سه قلعه بود که در آنجا جمشید ساخته است : اول استخر و دوم قلعه ٔ شکسته و سوم قلعه ٔ سنگوان . و نیز یکصد و چهل ستون بر سر پشته برآورده و کوشکی بطول یک...
-
سمن بر
لغتنامه دهخدا
سمن بر. [ س َ م َ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که یاسمن در بر و آغوش گرفته و بوی خوش از وی برآید. (ناظم الاطباء). || کسی که بر او بوی سمن دهد. || خوشبو. معطر : سمن بر ویس کرده دیده خونبارزمان هم رنگ خون آلود دینار. (ویس و رامین ).سمن بر بسر اندر آورد خم سوی ک...
-
لوبیه
لغتنامه دهخدا
لوبیه . [ ی َ ] (اِخ ) لیبی . لیبوی . گاه لوبیه گویند و از آن آفریقا اراده کنند مقابل آسیا و اورفی (اروپا). رجوع به اورفی در معجم البلدان شود. افریقیه . شهری است بین اسکندریه و برقه و نسبت بدان را لوبی گویند. ابوریحان گوید: یونانیان معموره ٔ زمین را ...
-
اغر
لغتنامه دهخدا
اغر. [ اَ غ َرر ] (ع ص ، اِ) سپیدپیشانی . (آنندراج ). سپیدروی . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سفیدروی . (مهذب الاسماء خطی ). || مرد نیکو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیک مرد. الحسن . (از اقرب الموارد). || کریم افعال . نمایان کر...
-
ساخت
لغتنامه دهخدا
ساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة. || (ن مف مرخم ) ساخته . مصنوع . محصول : این بخاریها ساخت تهران است . ماشین فلاحتی ساخت آ...