کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپوس
لغتنامه دهخدا
سپوس . [ س َ ] (اِ) رجوع به سبوس شود.
-
جستوجو در متن
-
نخالی
لغتنامه دهخدا
نخالی . [ ن ُ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب است به نخاله که سپوس باشد. (سمعانی ). سبوسه ای . سپوسه ای : علامت این علت خارش بود در مثانه ... و رسوبی نخالی باشد در بُن شیشه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
خسالة
لغتنامه دهخدا
خسالة. [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) سیم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || سونش سیم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || سپوس جو و جز آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ).
-
نخاله
لغتنامه دهخدا
نخاله . [ ن ُ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) سپوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). آنچه در موبیز پس از بیختن آرد باقی ماند. پوست هر دانه ای که آدمی آن را نمی خورد. (ناظم الاطبا). آنچه که بعدِ بیختن آرد در غربال و غیره باقی ماند. (غی...
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک َه ْ ] (اِ) مخفف کاه . (فرهنگ رشیدی ). مخفف کاه است که اسبان و شتران و گاوان خورند. (برهان ) (آنندراج ). کاه و تبن . (ناظم الاطباء) : کاهی است تباه این جهان ولیکن کَه ْ پیش خر وگاو زعفران است . ناصرخسرو.تو را بهره از علم خار است یا که مرا به...
-
خشکار
لغتنامه دهخدا
خشکار. [ خ ُ ](اِ) آرد سپوس دار. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آردی باشد که نخاله ٔ آن را جدا نکرده باشند . (برهان قاطع) (فرهنگ خطی ) (فرهنگ جهانگیری )(انجمن آرای ناصری ). آرد گندم درشت که خوب آسیا نشده یا خوب بیخته نشده باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). دقیق الذی...
-
خمیر
لغتنامه دهخدا
خمیر. [ خ َ ] (ع اِ) آرد آمیخته شده با آب و برآمده و ترش شده جهت ساختن نان . (ناظم الاطباء).عجین . آرد سرشته . (یادداشت بخط مؤلف ) : دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شدهمچون سپوس تر نه خمیری و نه فطیر. ناصرخسرو.کس نکرده ست جز بمایه ٔ خمیر. ناصرخسرو.- خ...
-
نان
لغتنامه دهخدا
نان . (اِ) پهلوی : نان ، ارمنی : نکن (نان پخته در خاکستر) ، مأخوذ از پهلوی ، نیکان = پارسی : نیگان ، بلوچی : نگن و نظایر آن ، از ایرانی باستان : نگن ، منجی : نگهن ، کردی : نن ، نان ، زازا: نا ، نان ، دوجیکی : نن ، گیلکی : نان ، فریزندی ، یرنی و نطنز...