کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپوزگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپوزگار
لغتنامه دهخدا
سپوزگار. [ س ِ / س َ / س ُ ] (ص مرکب ) (از: سپوز + گار، پسوند مبالغه ) آنکه کارها را پس اندازد و تأخیر کند. (برهان ). سست و کاهل و کسی که کاری را بتأخیر کند و بازپس اندازد. (ناظم الاطباء) : هرکه باشد سپوزگار بدهرنوش با کام او بود چون زهر. ابوشکور ب...
-
جستوجو در متن
-
سپوزکار
لغتنامه دهخدا
سپوزکار. [ س ِ / س َ / س ُ ] (ص مرکب ) رجوع به سپوزگار شود.
-
سپوزگاری
لغتنامه دهخدا
سپوزگاری . [ س ِ / س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) عمل سپوزگار. مماطله . دفعالوقت کردن . || عمل فروکردن بزور و عنف .
-
مماطل
لغتنامه دهخدا
مماطل . [ م ُ طِ ] (ع ص ) آن که در ادای دین درنگی کند. (ناظم الاطباء). || سپوزگار. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعالوقت و درنگی کننده در کار : از حلیه ٔ خرد عاطل و در قبول مصالح مماطل . (سندبادنامه ص 114).
-
گار
لغتنامه دهخدا
گار. (پسوند) اِفاده ٔ فاعلیت (صیغه ٔ مبالغه ) کند وقتی که به ریشه ٔ فعل که معادل با مفرد امر حاضر است درآید : آمرزگار:گناه من ارنامدی در شمارترا نام کی بودی آمرزگار. نظامی .دعا را به آمرزش آور بکارمگر رحمتی بخشد آمرزگار. نظامی .جزین کاعتمادم به یاری ...