کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپهدار
لغتنامه دهخدا
سپهدار. [ س ِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع در 38 هزارگزی شمال باختری اندیمشک و 8 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ اندیمشک به خرم آباد. منطقه ای است کوهستانی و گرمسیر و 50 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات د...
-
سپهدار
لغتنامه دهخدا
سپهدار. [ س ِ پ َ] (نف مرکب ) رئیس لشکر که امور جنگ به او مفوض باشد. (آنندراج ). خداوند لشکر. سرلشکر. (شرفنامه ). دارنده ٔ سپاه . آنکه حافظ و نگهبان سپاه باشد : سپهدار توران ز چنگش برست یکی باره ٔ تیزتک برنشست . فردوسی .ببهرام گفت ای سپهدار شاه بخور ...
-
جستوجو در متن
-
گردوی
لغتنامه دهخدا
گردوی . [گ َ ] (اِخ ) نام برادر بهرام چوبین است : چو گردوی و شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه رادمان .فردوسی .
-
آرتاباز
لغتنامه دهخدا
آرتاباز. (اِخ ) نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چترپت باختر و بلخ گردید. || نام چندین پادشاه ارمینیه . و رجوع به ارته باذ شود.
-
دارمان
لغتنامه دهخدا
دارمان . (اِخ ) نام یک سپهسالار ارمنی که معاصر خسروپرویز بوده است : چو گردوی و شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه دارمان .فردوسی .
-
آریه
لغتنامه دهخدا
آریه . [ رِ ی ِ ] (اِخ ) نام سپهدار ایرانی طرفدار پادشاهی کوروش صغیر. این سپهدار در جنگ کوناکزا در 401 ق .م . فرمانده میسره ٔ سپاه بود. پس از شکست کوروش دوستی خود را با یونانیان نگاه داشت و نقشه ٔ بازگشت ده هزار سرباز مزدور یونانی را او طرح کرد، لیکن...
-
رادمان
لغتنامه دهخدا
رادمان . (اِخ ) نام سرداری ارمنی و معاصر خسروپرویز پادشاه ساسانی . رادمان سپهدار خسروپرویز بود و معنی کلمه رادمنش است . (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 73) : چوگردوی و شاپور و چو اندیان سپهدار ارمینیه رادمان .فردوسی (شاهنامه بروخیم ج 9 ص 2682).
-
سگالش گری
لغتنامه دهخدا
سگالش گری . [ س ِل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مشورت و رأی زدن : سپهدار چین از سر هوش و رای سگالشگری کرد با رهنمای .نظامی .
-
نیومند
لغتنامه دهخدا
نیومند. [ نیوْ م َ ] (ص مرکب ) پهلوان . شجاع : دگر آفرین کن بدان نیومندسپهدار فرخنده پولادوند.فردوسی (از یادداشت مؤلف ).
-
زابلی
لغتنامه دهخدا
زابلی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به زابل : وزو آفرین بر سپهدار زال یل زابلی پهلو بی همال . فردوسی (شاهنامه ). و رجوع به سیستانی در لغت نامه شود.
-
شیروی
لغتنامه دهخدا
شیروی . (اِخ ) شیرو. شیرویه . نام پسر بهرام که سپهسالار نوشیروان بود. (فرهنگ لغات ولف ) : سپهدار شیروی بهرام بودکه در جنگ بارای و آرام بود.فردوسی .
-
اسفاهدار
لغتنامه دهخدا
اسفاهدار. [ اِ ] (نف مرکب ) اسپاهدار. سپهدار. سردار : دین لاف زد اتابک اسفاهدار ماست دولت زبان گشاد که این مرزبان ماست .خاقانی .
-
بازنهفتن
لغتنامه دهخدا
بازنهفتن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ ] (مص مرکب ) پنهان کردن . نهفتن . پنهان داشتن . کتمان کردن : به خورشیدرویان سپهدار گفت مر این خواب را باز باید نهفت .فردوسی .
-
چشموان
لغتنامه دهخدا
چشموان . [ چ ِ ش َ ] (اِخ ) نام دبیر گشتاسپ : برادرش نیز آن سوار دلیرسپهدار ایران که نامش زریرپدروان که بود از دلیران اوی چشموان که بود از دبیران اوی .دقیقی .