کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپنج
لغتنامه دهخدا
سپنج . [ س ِ پ َ ] (اِ) مهمان . (برهان ) : ببازارگان گفت ما را سپنج توان کرد کز ما نبینی تو رنج . فردوسی . || عاریت . (برهان ) : نخواهم که باشد مرا بوم و گنج زمان و زمین از تو دارم سپنج . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 617). || کنایه از دنیا. (آنندراج )....
-
واژههای مشابه
-
سپنج کردن
لغتنامه دهخدا
سپنج کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . گذران کردن : بزندان بدم تا به اکنون چو گنج بشادی کنون کرد خواهم سپنج . نظامی (شرفنامه ص 470). || مهمان کردن : ببازارگان گفت ما را سپنج توان کرد کز مانبینی تو رنج .فردوسی .
-
سپنج کعبتین
لغتنامه دهخدا
سپنج کعبتین . [ س ِ پ َ ج ِ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سی مهره نرد را گویند. (ناظم الاطباء).
-
سپنج خانه
لغتنامه دهخدا
سپنج خانه .[ س ِ پ َ خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سرای عاریتی . (آنندراج ). خانه ٔ عاریتی . (شرفنامه ). رجوع به سپنج شود.
-
سپنج سرا
لغتنامه دهخدا
سپنج سرا. [ س ِ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا است : هرکه آید در این سپنج سرابایدش باز رفتن از سر پای . نظامی .رجوع به سپنج شود.
-
سپنج گاه
لغتنامه دهخدا
سپنج گاه . [ س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) چراگاه : می گشت بهر سپنج گاهی مونس نه بجز دریغ و آهی .نظامی .
-
سرای سپنج
لغتنامه دهخدا
سرای سپنج . [ س َ ی ِ س ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار و دنیا. (برهان ) (آنندراج ). سرای عاریت دنیا. (شرفنامه ). سرای ششدر. (رشیدی ) : مهر مفکن بر این سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج . رودکی .چو گشت آن پریچهره بیمارغنج ببرید دل...
-
دار سپنج
لغتنامه دهخدا
دار سپنج . [ رِ س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی باشد. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اسپنج
لغتنامه دهخدا
اسپنج . [ اِ پ َ ] (اِ) اسفنج . رجوع به اسفنج شود. || سپنج . رجوع به سپنج شود.
-
آزمندی
لغتنامه دهخدا
آزمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) حرص . ولع. طمع. شره . پرخواهی : ایا دانشی مرد بسیارهوش همه چادر آزمندی مپوش . فردوسی .دگر آزمندیست اندوه و رنج شدن تنگدل در سرای سپنج .فردوسی .
-
روان بستن
لغتنامه دهخدا
روان بستن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دل بستن . تعلق خاطرپیدا کردن . علاقه و دلبستگی بهم رساندن : چرا باید این گنج و این آز و رنج روان بستن اندر سرای سپنج .فردوسی .
-
سراچه ٔ آدرنگ
لغتنامه دهخدا
سراچه ٔ آدرنگ . [ س َ چ َ / چ ِ ی ِ دَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی سرای سپنج که کنایه از دنیا باشد. (برهان ) (آنندراج ). سرای خاک و سرای ششدر از مترادفات آن است . (آنندراج ).
-
کاروانسرای
لغتنامه دهخدا
کاروانسرای . [ کارْ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) کاروانسرا. سپنج . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به کاروانسرا شود : دل ای رفیق بر این کاروانسرای مبندکه خانه ساختن آیین کاروانی نیست .سعدی .