کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپری گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپری گردیدن
لغتنامه دهخدا
سپری گردیدن . [ س ِ پ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . به انتها رسیدن . پایان یافتن : و این بیابان هرگز سپری نگردد. (مجمل التواریخ ). فرشته ای او را خوشه ای انگور داد... و گفتا نگر تا بدین هیچ نگزینی که ترا بسنده باشد و هرگز سپری نگردد. (مجمل التو...
-
واژههای مشابه
-
سپری کردن
لغتنامه دهخدا
سپری کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداخته کردن . ساختن : یا رب مرگ مرا از این دیوان و پریان پنهان کن تا آن مسجد سپری کند و تمام کند، پس خدای عزوجل دعای او اجابت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). || تمام کردن . به انتها رساندن . بکمال رساندن ....
-
جستوجو در متن
-
تمعیر
لغتنامه دهخدا
تمعیر. [ ت َ ] (ع مص ) سپری گردیدن توشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیازمند گردیدن و سپری گردیدن توشه . (از اقرب الموارد). || متغیر ساختن روی از خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
انکراث
لغتنامه دهخدا
انکراث . [ اِ ک ِ ] (ع مص ) سپری شدن و بریده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انقطاع . (از اقرب الموارد).
-
وداء
لغتنامه دهخدا
وداء. [ وَ دَءْ ] (ع اِمص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . || (مص ) سپری گردیدن اخبار بر کسان و منقطع شدن . (اقرب الموارد).
-
اقطعرار
لغتنامه دهخدا
اقطعرار. [ اِ طِ ] (ع مص ) اقطعنان . سپری گردیدن دم [ نفس ] از دمه و تاسه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قرور
لغتنامه دهخدا
قرور. [ق ُ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آرمیدن . (منتهی الارب ). || خنک گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).روشن چشم گردیدن . (ترجمان ترتیب عادل ). || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی ...
-
نفاد
لغتنامه دهخدا
نفاد. [ ن َ] (ع مص ) سپری شدن . (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). برسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (زمخشری ). نیست شدن . (مجمل اللغة). فنا شدن و رفتن . (از متن اللغة). سپری شدن چیزی وتباهی آن . (ناظم الاطباء). نی...
-
انقضاء
لغتنامه دهخدا
انقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مد...
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
-
کمش
لغتنامه دهخدا
کمش . [ ک َ ] (ع مص ) بریدن اطراف چیزی را به شمشیر. || سپری گردیدن توشه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوعی از بستن پستان ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از بستن پستان ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب ا...
-
مصح
لغتنامه دهخدا
مصح . [ م َ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپری شدن چیزی . || تراویدن تری از چیزی . || بردن و ربودن چیزی را. || برگردیدن رنگ شکوفه ٔ گیاه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مصوح . || کوتاه شدن سایه . || کهنه شدن...
-
امعار
لغتنامه دهخدا
امعار. [ اِ ] (ع مص ) درویش و نیازمند شدن و سپری گردیدن توشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیازمند و بی توشه گردیدن و از آن است : یالعکل اکبراً و امعارا.(از اقرب الموارد). درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || کم گردیدن موی و پر و مانند آن . (منتهی...