کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپاسدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپاسدار
لغتنامه دهخدا
سپاسدار. [ س ِ ] (نف مرکب ) شاکر. (دهار). شکور. (تفلیسی ) (دهار). که پاس نعمت دارد. شکرگزار : تو مر خدای را سپاسدار باش و تسبیح کن . (جامع الحکمتین ص 159). که گفته اند سپاسدار باش تا سزاوار نیکی باشی . (مرزبان نامه ). چون وحش جدا شد از کنارش پیر آمد ...
-
جستوجو در متن
-
حق شمر
لغتنامه دهخدا
حق شمر. [ ح َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) حق شناس . سپاسدار. پاس گزار.
-
اسپاسدار
لغتنامه دهخدا
اسپاسدار. [ اِ ] (نف مرکب ) سپاسدار:هم حق شناس باشد هم حقگذار باشدهم در بدی و نیکی اسپاسدار باشد.منوچهری .
-
متشکر
لغتنامه دهخدا
متشکر. [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] (ع ص ) سپاسداری کننده . (آنندراج ). سپاسدار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکر شود.
-
شکور
لغتنامه دهخدا
شکور. [ ش َ ] (ع ص ) مرد بسیارشکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سپاس دارنده . (مهذب الاسماء) مرد بسیارسپاس . (ناظم الاطباء). سپاس دار. (دهار) (تفلیسی ). مرد بسیار سپاسدار. سپاسدارنده . سخت سپاسگزار. بسیار سپاسگزار. آنکه زیاد ثنا کند. (یا...
-
ممنون
لغتنامه دهخدا
ممنون . [ م َ ] (ع ص ) مرد سست . || مرد توانا. از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بهترین و اقصی از هر چیزی که نزد کسی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بهترین از هر چیزی که نزد کسی باشد. ...
-
شاکر
لغتنامه دهخدا
شاکر. [ ک ِ ] (ع ص ) سپاس دارنده . سپاسگزار. شکرکننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). سپاسدار. (دهار). مقابل کفور. ج ، شُکَّر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نیکی شناس . آنکه در مقابل احسان دیگری ثنا گوید...
-
لطف
لغتنامه دهخدا
لطف . [ ل ُ ] (ع اِمص ، اِ) نرمی در کار و کردار. (منتهی الارب ). رفق . (تاج المصادر). مدارات . خوش رفتاری . مودت . برّ. نیکوئی . نیکوکاری . ج ، الطاف : لذت انهار خمر اوست ما را بی حساب راحت ارواح لطف اوست ما رابی سخن . منوچهری .گسیل کرد رسولی سوی برا...
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).خنک آنکس را کو چاکر چاکرت بودچاکر چاکرت...
-
لهراسب
لغتنامه دهخدا
لهراسب . [ ل ُ ] (اِخ ) پدر کی گشتاسب . از پادشاهان کیانی ، بنابه روایت فردوسی چون کیخسرو از کار جهان سته شد و آهنگ جهان دیگر کرد، تخت شاهی را به لهراسب که در درگاه کیخسرو مردی گمنام بود بخشید. بزرگان و پهلوانان خلاف آوردند و گفتند که او از تخم شاهان...